افعيدیکشنری عربی به فارسیمار , داراي حرکت مارپيچي بودن , مارپيچي بودن , مارپيچ رفتن , افعي , تيره مار , تيرمار , ادم خاءن و بدنهاد , شرير
حفةلغتنامه دهخداحفة. [ ح َف ْ ف َ] (ع اِ) نورد [ در جولاهگی ] . (مهذب الاسماء). منوال [ در جولاهی ] . منوال جولاهان که بر آن جامه پیچند وقت بافتن . (از اقرب الموارد). || کرامت تمام . نوازش تمام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نوعی ماهی است سپید و خاردار. || اندازه ای که شتر در چرا خورد.
حفیةلغتنامه دهخداحفیة. [ ح ِ ی َ ] (ع مص ) حفوة. برهنه پای شدن . برهنه پائی . پابرهنگی . || سودگی پای آدمی و سپل شتر و سم ستور. سوده شدن پای و سپل و سم . (اقرب الموارد). رجوع به حفوة شود.
افعیلغتنامه دهخداافعی . [ اَ ] (از ع ، اِ)همان افعی با الف مقصوره است که در فارسی بکسر عین خوانند. مار بزرگ خبیث . شیبا. (ناظم الاطباء). نوعی مار سمی خطرناک که در سنگلاخها بین خار و خاشاک یافت شود. در دهان این مار علاوه بر دندانهای کوچک تغذیه ای دو دندان قلاب مانند در آرواره ٔ بالا وجود دارد
افعیلغتنامه دهخداافعی . [ اَ عا / اَ ] (از ع ، اِ) قسمی است از مار بغایت زهرناک و گویند که افعی از دیدن زمرد کور میگردد. (کنز از غیاث اللغات ).نوعی از مار سیاه که بغایت زهرناک و بزرگ باشد. (آنندراج ). مار بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی از مار خبیث
افعیعاملغتنامه دهخداافعیعام . [ اِ ] (ع مص ) پر گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پر شدن جوی از آب . (یادداشت مؤلف ). || روان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
افعیفرهنگ فارسی عمیدنوعی مار بزرگ، قوی، و زهردار، دارای سر پهن و گردن باریک به رنگ سیاه مایل به زردی یا سرخی که انواع گوناگون دارد؛ مار بزرگ.