حفلةلغتنامه دهخداحفلة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) انبوهی و بسیاری . (غیاث ). حفل . || اخذ للامر حفلته ؛ کوشش کرد در کار.
افیلةلغتنامه دهخداافیلة. [ اَ ل َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث اَفیل .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به افیل شود.
افلحلغتنامه دهخداافلح . [ اَ ل َ ] (اِخ ) آزادکرده ٔ فخر کائنات (پیمبر ص ) و یکی از صحابه ٔ او است . برخی گویند آزادکرده ٔ ام سلمه است . وی از روات است که روایاتی از او نقل شده است . (از قاموس الاعلام ترکی ) : گر عاقلی ز هر دو جماعت سخن مگوی بگذارشان بهم که نه
حافلةلغتنامه دهخداحافلة. [ ف ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث حافل . پر. بسیار. کثیر : الا آنکه نعمت حق سبحانه و بحمده در بازمانده ٔ امیر ماضی سایغاللسان وصافیةاللباس است و نامیةالغراس و ناصرةالاکناف و حافلةالاخلاف . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ تهران ص 460</sp
سافلةلغتنامه دهخداسافلة. [ ف ِل َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث سافل . رجوع به سافل شود. || دبر مردم . (مهذب الاسماء). بن مردم . (منتهی الارب ). المقعدة و الدبر. (قطر المحیط). سوراخ . (دهار). || سافلة الرمح ؛ زیر نیزه . (دهار). بن نیزه . (مهذب الاسماء). نیمه ٔ نیزه که متصل به آهن بن نیزه است . (منتهی الا
مثافلةلغتنامه دهخدامثافلة. [ م ُ ف َ ل َ ] (ع مص ) همنشین و ملازم کسی شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مداومت کردن بر طعامی از حبوب یعنی بواسطه ٔ نداشتن شیر به دانه اکتفا کردن قوم . (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). بدین معنی رجوع به مثافل شود.
نافلةلغتنامه دهخدانافلة. [ ف ِ ل َ ] (ع اِ) غنیمت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (معجم متن اللغة) (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || فرزند فرزند. (ترجمان علامه جرجانی ). نواسه . (مهذب الاسماء). نبیره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ولدالولد. (معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد)
حافلةدیکشنری عربی به فارسیگذرگاه , مسير عمومي , کالسکه , واگن راه اهن , مربي ورزش , رهبري عمليات ورزشي را کردن , معلمي کردن