اقرردیکشنری عربی به فارسینذر , پيمان , عهد , قول , شرط , تعيين , عزم , تصميم , نذر کردن , قسم خوردن , وقف کردن
اقرارلغتنامه دهخدااقرار. [ اِ ] (ع مص ) ثابت کردن کسی را در کاری . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بگفت بر خود ثابت کردن چیزی را. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بگفت خود ثابت شدن و با لفظ گرفتن و آوردن و کردن و داشتن و دادن مستعمل . (آنندراج ). || اقرار کردن .(تاج المصادر) (
اقراریلغتنامه دهخدااقراری . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به اقرار. قبولی و چیزی که کسی قبول کرده و بدان اعتراف نموده باشد. (ناظم الاطباء). || موحد و یکتاپرست . (از انجمن آرای ناصری ). ج ، اقراریان . رجوع به اقراریان شود.
اقورارلغتنامه دهخدااقورار. [ اِق ْ وِ ] (ع مص ) لاغر شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || یرا گرفتن اندام و چین دار شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || فربه شدن . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || برگردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاط
اکرارلغتنامه دهخدااکرار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کُرّ، به معنی مندیل و... (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به کر شود. || ج ِ کَرّ، به معنی رسن پالان و... (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به کر شود.
اقرارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت اعتراف، اذعان، پذیرش، قبول اقاریر، اعترافات افشا اقرارنامه انتقادپذیری
شهادتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال شهادتنامه، اقرارنامه، عریضه، شکایتنامه، افشا قول، گفته، اعلام، اقوال، شنیدهها، اظهارات شفاهی، اقاریر، حرف، سخن، ماجرا، قال مدافعه بهانه دادخواست اتهام، شکایت، اظهار سوگندنامه، سوگند پرونده، دوسیه، پیشینه شهادت گرفتن، استشهاد مشهودبه
مدرکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال مدرک، سند، مدارک، حقایق، اطلاعات اُفته، رویه، مورد، حُکم پیشین دلایل، مبانی، اظهارات شفاهی، اقاریر، اطلاع، شهادت▼ دلیل، حجت، آیت، آیه، اثبات، تأیید، اطمینان تکذیبنامه، دفاعیه، مدرک متقابل اثرانگشت، پیشینه سرنخ، اثر، نشانه، علامت، دلالت مرجع، نص، ماده، نظر متخصص آیات، اسناد، اسن