اقتباسلغتنامه دهخدااقتباس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فراگرفتن آتش . (تاج المصادر بیهقی ). آتش گرفتن ، چرا که مصدر است مأخوذ از ماده ٔ قبس که بفتحتین بمعنی آتش پاره است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). گرفتن آتش . (ترجمان القرآن ). || نور گرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گرفتن روشنائی . (ترجمان علامه ٔ
اقتباسدیکشنری عربی به فارسیذکر , نقل قول , احضار , احضار به بازپرسي , تقديرازخدمات , تقديررسمي , بيان , ايراد , اقتباس , عبارت , مظنه , نقل کردن , مظنه دادن , نشان نقل قول
اقتباسفرهنگ فارسی عمید۱. نقل کردن و گرفتن مطلبی از کسی یا جایی با تغییر دادن آن برای پدید آوردن اثر جدید.۲. دانش فراگرفتن از کسی.۳. فایده گرفتن از کسی.۴. (ادبی) در بدیع، آوردن آیۀ قرآن یا مضمونی از احادیث در نظم و نثر بدون اشاره به اینکه از کجا نقل شده.
اقتباسلغتنامه دهخدااقتباس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فراگرفتن آتش . (تاج المصادر بیهقی ). آتش گرفتن ، چرا که مصدر است مأخوذ از ماده ٔ قبس که بفتحتین بمعنی آتش پاره است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). گرفتن آتش . (ترجمان القرآن ). || نور گرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گرفتن روشنائی . (ترجمان علامه ٔ
اقتباسدیکشنری عربی به فارسیذکر , نقل قول , احضار , احضار به بازپرسي , تقديرازخدمات , تقديررسمي , بيان , ايراد , اقتباس , عبارت , مظنه , نقل کردن , مظنه دادن , نشان نقل قول
اقتباسفرهنگ فارسی عمید۱. نقل کردن و گرفتن مطلبی از کسی یا جایی با تغییر دادن آن برای پدید آوردن اثر جدید.۲. دانش فراگرفتن از کسی.۳. فایده گرفتن از کسی.۴. (ادبی) در بدیع، آوردن آیۀ قرآن یا مضمونی از احادیث در نظم و نثر بدون اشاره به اینکه از کجا نقل شده.
خورشیداقتباسلغتنامه دهخداخورشیداقتباس . [ خوَرْ / خُرْ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) درخشان . تابان . || کنایه از زیرک و باذکاء است : بر ضمیر خورشیداقتباس سخن شناس مخفی نخواهد بود. (حبیب السیر ج 3 ص 1).
اقتباسلغتنامه دهخدااقتباس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فراگرفتن آتش . (تاج المصادر بیهقی ). آتش گرفتن ، چرا که مصدر است مأخوذ از ماده ٔ قبس که بفتحتین بمعنی آتش پاره است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). گرفتن آتش . (ترجمان القرآن ). || نور گرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گرفتن روشنائی . (ترجمان علامه ٔ
اقتباسدیکشنری عربی به فارسیذکر , نقل قول , احضار , احضار به بازپرسي , تقديرازخدمات , تقديررسمي , بيان , ايراد , اقتباس , عبارت , مظنه , نقل کردن , مظنه دادن , نشان نقل قول
اقتباسفرهنگ فارسی عمید۱. نقل کردن و گرفتن مطلبی از کسی یا جایی با تغییر دادن آن برای پدید آوردن اثر جدید.۲. دانش فراگرفتن از کسی.۳. فایده گرفتن از کسی.۴. (ادبی) در بدیع، آوردن آیۀ قرآن یا مضمونی از احادیث در نظم و نثر بدون اشاره به اینکه از کجا نقل شده.