اقدمینلغتنامه دهخدااقدمین . [ اَ دَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اقدم در حالت نصبی و جری . || پیشینیان . (یادداشت مؤلف ).
پاکدامنلغتنامه دهخداپاکدامن . [ م َ ] (ص مرکب ) عفیف .عفیفه . باعفاف . پاک . خشک دامن . پاکجامه : یکی پاکدامن که آهسته ترنکوتر بدیدار و شایسته تر. فردوسی .زن پاکدامن به پرسنده گفت که شویست و هم کودک اندر نهفت . <p class="autho
پاکدامندیکشنری فارسی به انگلیسیchaste, God-fearing, godly, immaculate, impeccable, pure, virgin, virtuous
پاکدامنفرهنگ مترادف و متضادباتقوا، بانجابت، پارسا، پاکجامه، طاهره، طاهر، عفیف، متقی، معصوم، نجیب ≠ بیعفاف، ناپاکدامن
پیشینیانلغتنامه دهخداپیشینیان . (ص ، اِ) ج ِ پیشین . متقدمین . قدماء. اسلاف . سابقین . سلف . (دهار). اوائل . گذشتگان . اقدمین . پیشینگان . مقابل پس آیندگان . مقابل پسینیان : این چنین بزم از همه شاهان کرا اندر خورست نامه ٔ شاهان بخوان و کتب پیشینیان بیار. <p cla
اسلافلغتنامه دهخدااسلاف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سَلَف .پدران پیشین . قدماء. اقدمین . پیشینگان . (غیاث ). گذشتگان . (زمخشری ). درگذشتگان . مقابل اخلاف : گرچه اسلاف من بزرگانندهر یک اندر هنر همه استاد. مسعودسعد.با خود گفتم اگر بردین اسلاف