اقرعکلغتنامه دهخدااقرعک . [ اَ رَ ع َ ] (اِ مرکب ) قسمی از گل سرخ خرد و کوچک . (ناظم الاطباء) . || (اِ مصغر) مرکب است از اقرع به معنی کچل + ک تصغیر. یعنی کچلک : تکیه کردی به درختان و جداربرشدی ای اقرعک هم قرع وار.مولوی .
اﷲکرکلغتنامه دهخدااﷲکرک . [ اَل ْ لاه ک َ رَ ] (اِخ ) نام چند تپه ٔ بزرگ که حد بین عُبه های «داز» و «دواجی » را مشخص میکند. (از مازندران و استراباد رابینو ص 93 و ترجمه ٔ همان کتاب ص 128).
اکروهکلغتنامه دهخدااکروهک . [ اُ هََ ] (اِ) صمغ خاری است بسیار تلخ که در مرهم بکار برند. عنزروت . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ) (از هفت قلزم ). انذروت است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به عنزروت و انذروت شود.