اقوفلغتنامه دهخدااقوف . [ اَق ْ وَ ] (ع ص ) نیک پی شناس . (منتهی الارب )(آنندراج ) (اقرب الموارد). نیک پیشانی شناس . (ناظم الاطباء). و این نعت تفضیلی است . (از اقرب الموارد).
حقوفلغتنامه دهخداحقوف . [ ح ُ ] (ع مص ) کج شدن . || نشستن آهودر حِقف یا کج نشستن آن مانند حقف . (منتهی الارب ).
عقوفلغتنامه دهخداعقوف . [ ع َ ] (ع ص ) پستان ماده گاو که شیر آن وقت دوشیدن راست نرود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عکوفلغتنامه دهخداعکوف . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاکِف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و حدیث «الناس عکوف » یعنی مردم منتظر جنگهای پیامبر (ص ) هستند. (از منتهی الارب ).
غورچاقوفلغتنامه دهخداغورچاقوف . [ غ ُ قُف ْ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گرچاکو . سیاستمدار روسی (1798 - 1883م .). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.