التزاملغتنامه دهخداالتزام . [ اِ ت ِ] (ع مص ) دست بگردن زدن و در بر گرفتن . (منتهی الارب ). در بر گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ).اعتناق . (اقرب الموارد). || ملازم شدن چیزی را. (منتهی الارب ). بر خود لازم گرفتن کاری را. (غیاث اللغات ). ملتزم شدن . (تاج المصادر بیهقی ) <span class="h
التزامدیکشنری عربی به فارسیپايدار , پايا , ساکن , وفا کننده , تاب اور , تحمل کننده , سرسپردگي , ارتکاب , حکم توقيف , تعهد , الزام , قبول , اجابت , بر اوردن , التزام , محظور , وظيفه , اماده خدمت , حاضر خدمات , مهربان , اجباري , الزامي
التزامفرهنگ فارسی عمید۱. ملازم شدن؛ همراه شدن.۲. ملزم شدن به امری؛ عهدهدار شدن کاری.۳. (ادبی) = اعنات
التزام دادنلغتنامه دهخداالتزام دادن . [ اِ ت ِ دَ] (مص مرکب ) التزام سپردن . آنکه کسی قراری گذارد که خود را ملزم سازد. خواه با وثیقه و خواه بدون آن .
التزام سپردنلغتنامه دهخداالتزام سپردن . [ اِ ت ِ س ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) آنکه کسی قراری نهد که او را مجبورسازد. و این بیشتر در قراردادهای نوشته بکار رود.
التزام کردنلغتنامه دهخداالتزام کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متعهد شدن . بر عهده گرفتن . بر خود لازم دانستن : من که این تاریخ را پیش گرفته ام التزام بکرده ام تا آنچه نویسم یا از معاینه ٔ من است یا از سماع درست از مردی ثقة... (تاریخ بیهقی ). این حق آدمیان (قصاص ) التزام
التزام نامهلغتنامه دهخداالتزام نامه .[ اِ ت ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ای که در آن کسی چیزی را بر ذمه ٔ خود قبول می کند. (از ناظم الاطباء).
التزام دادنلغتنامه دهخداالتزام دادن . [ اِ ت ِ دَ] (مص مرکب ) التزام سپردن . آنکه کسی قراری گذارد که خود را ملزم سازد. خواه با وثیقه و خواه بدون آن .
التزام سپردنلغتنامه دهخداالتزام سپردن . [ اِ ت ِ س ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) آنکه کسی قراری نهد که او را مجبورسازد. و این بیشتر در قراردادهای نوشته بکار رود.
التزام دادنلغتنامه دهخداالتزام دادن . [ اِ ت ِ دَ] (مص مرکب ) التزام سپردن . آنکه کسی قراری گذارد که خود را ملزم سازد. خواه با وثیقه و خواه بدون آن .
التزام سپردنلغتنامه دهخداالتزام سپردن . [ اِ ت ِ س ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) آنکه کسی قراری نهد که او را مجبورسازد. و این بیشتر در قراردادهای نوشته بکار رود.
التزام کردنلغتنامه دهخداالتزام کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متعهد شدن . بر عهده گرفتن . بر خود لازم دانستن : من که این تاریخ را پیش گرفته ام التزام بکرده ام تا آنچه نویسم یا از معاینه ٔ من است یا از سماع درست از مردی ثقة... (تاریخ بیهقی ). این حق آدمیان (قصاص ) التزام
التزام نامهلغتنامه دهخداالتزام نامه .[ اِ ت ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ای که در آن کسی چیزی را بر ذمه ٔ خود قبول می کند. (از ناظم الاطباء).
وجه التزامواژهنامه آزادمبلغی است که متعاقدین در حین انعقاد عقد به موجب توافق به عنوان میزان خسارت (مادی یا معنوی) محتمل الوقوع ناشی از عدم اجرای تعهد یا ناشی از تاخیر در اجرای تعهد پیش بینی کرده و بر آن توافق کنند