التماس دعا داشتنلغتنامه دهخداالتماس دعاداشتن . [ اِ ت ِ س ِ دُ ت َ ] (مص مرکب ) درخواست دعای خیر کردن . || در تداول عامه ، انتظارچیزی را داشتن . بخاطر رسیدن بچیزی ، چشم بدان دوختن .در انتظار دریافت چیزی بودن . رجوع به التماس شود.
التماسلغتنامه دهخداالتماس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جستن چیزی . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). جستن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). طلب چیزی با تساوی بین آمر و مأمور. (غیاث اللغات ). سؤال با تساوی . (از غیاث ). || در عرف ، طلب چیزی با تواضع. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). سؤال ادنی باعلی . (غیاث اللغات )
التماظلغتنامه دهخداالتماظ. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) زود در دهان انداختن چیزی را. (منتهی الارب ). خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). || بردن حق کسی را: التمظ بحقه ؛ برد آنرا. (منتهی الارب ). بدین معنی رجوع به التماط شود. || پیچیدن چیزی را: التمظ بالشّی ٔ؛ پیچید آن را. (منتهی الارب ). || برهم پیوستن هر دولب
التماسدیکشنری عربی به فارسیالتماس , استدعا , دادخواست , منازعه , مشاجره , مدافعه , عذر , بهانه , تقاضا , پيشنهاد , وعده مشروط , ادعا
خواستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص ] خواستن، خواهش کردن، روانداختن تقاضا کردن، استدعا کردن، طلبکردن نیاز خودرا اعلام کردن، طلبیدن، نیاز داشتن دعوت کردن، فراخواندن پیگیری قضایی کردن نالیدن، التماس دعا داشتن، تمنا کردن، التماس کردن▼ ارث ِپدر (بابای) خودرا خواستن
خواهشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص واست، تقاضا، خواسته، خواست، تضرع، التماس▼، استدعا، طلب، مسألت (مسئلت)، تمنا، میل، توقع، ادعا، انتظار درخواست منفی، نهی، اعتراض مطالبه، دستور اخاذی، تهدید عرضحال، درخواست خسارت، دادخواست، وجود حق سوأل، پرسش، موأخذه، عیبجویی نیازمندی، آگهی نیازمندیها، حاجت، اظهارنیاز، تقاضا
التماسلغتنامه دهخداالتماس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جستن چیزی . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). جستن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). طلب چیزی با تساوی بین آمر و مأمور. (غیاث اللغات ). سؤال با تساوی . (از غیاث ). || در عرف ، طلب چیزی با تواضع. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). سؤال ادنی باعلی . (غیاث اللغات )
التماسدیکشنری عربی به فارسیالتماس , استدعا , دادخواست , منازعه , مشاجره , مدافعه , عذر , بهانه , تقاضا , پيشنهاد , وعده مشروط , ادعا
التماسلغتنامه دهخداالتماس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جستن چیزی . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). جستن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). طلب چیزی با تساوی بین آمر و مأمور. (غیاث اللغات ). سؤال با تساوی . (از غیاث ). || در عرف ، طلب چیزی با تواضع. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). سؤال ادنی باعلی . (غیاث اللغات )
التماسدیکشنری عربی به فارسیالتماس , استدعا , دادخواست , منازعه , مشاجره , مدافعه , عذر , بهانه , تقاضا , پيشنهاد , وعده مشروط , ادعا