الربلغتنامه دهخداالرب . [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام محله ای در ناحیه ٔ آمل . رجوع به مازندران و استراباد رابینو ص 113 و ترجمه ٔ همین کتاب ص 153 شود.
لا شجاعة قبل الحروبلغتنامه دهخدالا شجاعة قبل الحروب . [ ش َ ع َ ت َ ق َ لَل ْ ح ُ ] (ع جمله ٔاسمیه ) (حدیث ) پیش از جنگ شجاعتی نبود : گفت پیغمبر سپهدار قلوب لاشجاعة یا فتی قبل الحروب .مولوی .
شمعون الراهبلغتنامه دهخداشمعون الراهب . [ ش َ نُرْ را هَِ ] (اِخ ) معروف به طیبویه . نام طبیبی است که ابن البیطار از او روایت دارد، از جمله در کلمه ٔ دهن الکادی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به عیون الاخبار ص 109شود.
شیخ الربوةلغتنامه دهخداشیخ الربوة. [ ش َ خُرْ رَب ْ وَ ] (اِخ ) لقب ابوعبداﷲ محمدبن ابی طالب الانصاری الصوفی الدمشقی . رجوع به ابوعبداﷲ محمدبن ... و محمدبن ... شود.
ذات الربالغتنامه دهخداذات الربا. [ تُرْ رَ ] (اِخ ) موضعی است بدانسوی جحفة. کثیر گوید : الی ابن ابی العاصی بدوت ارقلت (؟)و بالسفح من ذات الربا فوق مطعن .(از المرصع).
ام الربیسلغتنامه دهخداام الربیس . [ اُم ْ مُرْ رُ ب َ ] (ع اِ مرکب ) مار بزرگ . (منتهی الارب ). افعی . (اقرب الموارد، ذیل ربس ). || بکنایه داهیه را گویند. (از اقرب الموارد).
ام الربیقلغتنامه دهخداام الربیق . [ اُم ْ مُرْ رُ ب َ ] (ع اِ مرکب ) سختی و بلا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داهیه . (اقرب الموارد ذیل ربق ).
حریمةلغتنامه دهخداحریمة. [ ح َ م َ ] (ع مص ) بی روزی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) حریمة الرب ؛ آنچه منع کرد خدای از آن کسی را که خواست .
جابرلغتنامه دهخداجابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن الحاج مکنی بابی الصلاح المؤقت . او راست : مقرب المطالب در علم تقویم و تنجیم که بشعر است و اول آن بیت زیر است :الحمدﷲ البدیع الصانعالواحد الرّب ِ الحکیم الواسع.(کشف الظنون ج 2 ص <
خلالةلغتنامه دهخداخلالة. [ خ ُ ل َ ] (ع اِ) آنچه از طعام که در میان دندانها ماند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان الرب ) (از اقرب الموارد).- امثال : فلان یأکل خلالته .|| آنچه از میان انگشتان بیرون آید. || رطب در میان شاخه
واغوثاهلغتنامه دهخداواغوثاه . [ غ َ ] (ع صوت مرکب ) (مرکب از «وا»ی ندبه + منادای مندوب ) فریاد. داد. فغان . به فریادم برس . الغیاث : کوه ببسود زخم تیرش گفت صاعقه ست این نه تیر واغوثاه . ابوالفرج رونی .فاعبد الرب فی الصلوة تراور نب
اعقادلغتنامه دهخدااعقاد. [ اِ ] (ع مص ) جوشانیده درشت و سطبر نمودن چیزی را. قال الکسائی : یقال للقطران و الرب و نحوه : اعقدته حتی تعقد. (منتهی الارب ). در جوشانیدن ستبر نمودن چیزی را. (ناظم الاطباء). جوشانیده درست و سطبر نمودن چیزی را. (آنندراج ). ستبر گردانیدن دارو و آنچه بدو ماند. (مصادر زوز
مالربلغتنامه دهخدامالرب . [ ل ِ ] (اِخ ) شاعر غزلسرای فرانسوی (1555-1628م .) با آنکه اشعارش فاقد قوه ٔ تخیل است ولی دارای قدرت و روشنی و وزنی مطبوع است . او در مقام شاعری مبدع و نوآور بود و بر زبان و شعر فرانسه نفوذ کرد.«بوالو