الزلغتنامه دهخداالز. [ اَ ] (ع مص ) لازم شدن چیزی بچیزی یا لازم شدن کسی را. باهم بودن و ترک نکردن . اَلزه وألز به الزاً، لَزِمَه ُ. (از ذیل اقرب الموارد).
نوار دگرنامalias bandواژههای مصوب فرهنگستانمؤلفههایی از نشانک/ سیگنال که محتوای بسامد اولیۀ آنها خارج از پهنای نوار نایکوئیست (nyquist bandwidth) است، ولی براثر نمونهبرداری بر روی نوار گذر (pass band) افتاده است
صافی دگرنامalias filter, antialias filterواژههای مصوب فرهنگستاننوعی صافی که قبل از نمونهبرداری به کار میرود تا بسامدهای ناخواستهای که در نتیجۀ نمونهبرداری امکان دگرنامی دارند حذف شوند
اطلس حریقfire atlasواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ منسجمی از نقشهها و نمودارها و آمارهای مربوط به آتشسوزیها که مبنای برنامۀ مقابله با آتش قرار میگیرد
اطلس زبانیlinguistic atlasواژههای مصوب فرهنگستانگونهای کتاب مرجع حاوی اطلاعاتی درباره پراکندگی زبانهای جهان متـ . اطلس زبانها
الزملغتنامه دهخداالزم . [ اَ زَ ] (اِخ ) از دیههای لاریجان و چراگاه است . (از مازندران و استراباد رابینو ص 114 و ترجمه ٔ همین کتاب ص 154).
الزاءلغتنامه دهخداالزاء. [اِ ] (ع مص ) پر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پر کردن ظرف . (از اقرب الموارد). || سیر چرانیدن گوسپندان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سیر چرانیدن گوسفندان یا ستوران دیگر را. (از اقرب الموارد).
الزازلغتنامه دهخداالزاز. [ اِ ] (ع مص ) چسبانیدن . (منتهی الارب ). بستن و استوار کردن چیزی و چسبانیدن آن . (از اقرب الموارد).
الزاسلغتنامه دهخداالزاس . [ اَ ] (اِخ ) یا الساس ، تلفظ عربی آن ، یاآلزاس . ایالتی است در شرق فرانسه در مرز آلمان مقابل رودخانه ٔ رن و مرکز آن استراسبورگ است . رجوع به الاعلام المنجد و ضمیمه ٔ معجم البلدان و لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج 1 ص <span class="hl"
الزاقلغتنامه دهخداالزاق . [ اِ ](ع مص ) چسبانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و منه الحدیث : فاذا سجدت فألزق جبهتک بالارض . (منتهی الارب ). بچیزی وادوسانیدن . (مصادر زوزنی ). بچیزی بادسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). الساق . الصاق . (آنندراج ) (اقرب الموارد). بدوسانیدن . چفسان
الزملغتنامه دهخداالزم . [ اَ زَ ] (اِخ ) از دیههای لاریجان و چراگاه است . (از مازندران و استراباد رابینو ص 114 و ترجمه ٔ همین کتاب ص 154).
الزاءلغتنامه دهخداالزاء. [اِ ] (ع مص ) پر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پر کردن ظرف . (از اقرب الموارد). || سیر چرانیدن گوسپندان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سیر چرانیدن گوسفندان یا ستوران دیگر را. (از اقرب الموارد).
الزازلغتنامه دهخداالزاز. [ اِ ] (ع مص ) چسبانیدن . (منتهی الارب ). بستن و استوار کردن چیزی و چسبانیدن آن . (از اقرب الموارد).
الزاسلغتنامه دهخداالزاس . [ اَ ] (اِخ ) یا الساس ، تلفظ عربی آن ، یاآلزاس . ایالتی است در شرق فرانسه در مرز آلمان مقابل رودخانه ٔ رن و مرکز آن استراسبورگ است . رجوع به الاعلام المنجد و ضمیمه ٔ معجم البلدان و لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج 1 ص <span class="hl"
الزاقلغتنامه دهخداالزاق . [ اِ ](ع مص ) چسبانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و منه الحدیث : فاذا سجدت فألزق جبهتک بالارض . (منتهی الارب ). بچیزی وادوسانیدن . (مصادر زوزنی ). بچیزی بادسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). الساق . الصاق . (آنندراج ) (اقرب الموارد). بدوسانیدن . چفسان
کالزلغتنامه دهخداکالز. [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) یکی از ترکیباتی است که در غشاء سلول وجود دارد و با سلولز و ترکیبات پکتیک همراه است و در نباتات پست بمقدار زیاد و در نباتات گلدار بمقدار کم دیده میشود. غشاء سلولی دانه های گرده و ماده ای که لوله های آبکشی را در پائیز مسدود میسازد جزو آن محسوب میگرد
تحالزلغتنامه دهخداتحالز. [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) با هم بسخن درپیوستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
عالزلغتنامه دهخداعالز. [ ل ِ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). یاقوت آرد: نام موضعی است که در شعر شماخ آمده است . (معجم البلدان ).