خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
السن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آلاگارسن
فرهنگ فارسی عمید
اصلاح و آرایش موی سر زن مانند موی مردان.
-
آلسن
فرهنگ فارسی عمید
= آلوسن
-
آلوسن
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی با ساقههای بلند شبیه رازیانه، برگهای بیضیشکل، تخمهای سبز تیره، و گلهای سرخرنگ که ریشۀ آن شبیه زردک است.
-
آنتراسن
فرهنگ فارسی عمید
جسمی جامد و متبلور که از قطران زغالسنگ به وجود میآید و در تهیۀ بعضی مواد رنگی به کار میرود.
-
ائوسن
فرهنگ فارسی عمید
دورۀ اول از دوران سوم زمینشناسی که مدت آن را در حدود ۲۰ میلیون سال دانستهاند.
-
احاسن
فرهنگ فارسی عمید
زیبا و خوب. Δ در فارسی بهصورت مفرد به کار میرود.
-
احسن
فرهنگ فارسی عمید
خوبتر؛ نیکوتر؛ بهتر.〈 احسن تقویم: [قدیمی] = احسنالتقویم
-
اسن
فرهنگ فارسی عمید
۱. واژگونه.۲. جامۀ باژگونه؛ جامۀ وارو.۳. خربزۀ نارس.
-
السن
فرهنگ فارسی عمید
زبانآور؛ فصیح؛ شخص فصیح و بلیغ.
-
الیگوسن
فرهنگ فارسی عمید
سومین دوره از دوران سوم زمینشناسی که مدت آن را در حدود ۲۰ میلیون سال دانستهاند.
-
باسن
فرهنگ فارسی عمید
برجستگی در پشت بدن بالاتر از ران و پایینتر از کمر.
-
برثن
فرهنگ فارسی عمید
۱. پنجه.۲. چنگال پرندگان شکاری.۳. پنجۀ حیوانات درنده.
-
پلیوسن
فرهنگ فارسی عمید
آخرین دوره از دوران سوم زمینشناسی.
-
پیروکسن
فرهنگ فارسی عمید
گروهی از کانیها که سیلیکاتهای طبیعی منیزیم، آهن، یا کلسیم در ساختمان آنها به کار رفته است.
-
تحصن
فرهنگ فارسی عمید
۱. (سیاسی) به جایی پناهنده شدن.۲. (سیاسی) بست نشستن.۳. [قدیمی] در حصار شدن.۴. [قدیمی] در جای استوار و محکم قرار گرفتن.