العبانلغتنامه دهخداالعبان . [ اُ ع ُ ] (ع ص ) مرد بسیار بازیگر. (منتهی الارب ). آنکه بسیار بازی کند. (از اقرب الموارد).
حالبانلغتنامه دهخداحالبان . [ل ِ ] (ع اِ) تثنیه ٔ حالب . دو راه بول . دو میزراه ، از گرده به مثانه . دو رگ سرین . رجوع به حالبین شود.
حلبانلغتنامه دهخداحلبان . [ ح ُل ْ ل َ ] (ع اِ) گیاهی است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و آن مانند ماش است . (نزهةالقلوب ).
آلبانیلغتنامه دهخداآلبانی . (اِخ ) آلبانیا. نام دولتی کوچک از بالکان بساحل آدریاتیک با 831000 مردم ، و از شهرهای بزرگ آن اسکوتاری و دوراتسو (دورِس ) است . این مملکت از سال 1912 م . مستقل شده است . زبان این قوم شعبه ای از زبانها
آلبانیلغتنامه دهخداآلبانی . (اِخ ) نام ایالتی قدیم از قفقاز بجائی که امروز شیروان و لگزستان و داغستان واقع است ، و در زمان ساسانیها یکی از چترپتی های ایران بشمار می آمده ، و آن را آگووانی نیز میگفتند.