المنةلغتنامه دهخداالمنة. [ اَ م ِن ْ ن َ ت ُ لِل ْ لاه / لِل ْ ل َه ْ ] (ع جمله ٔ اسمیه ، صوت مرکب ) منت خدای راست . (ناظم الاطباء). سپاس خدای را. شکر خدا راست . رجوع به منت و منة شود : بگذشت ز ناگهان بری بر من زدالمنة ﷲ که بری
لعاب المنیةلغتنامه دهخدالعاب المنیة. [ ] (اِخ ) نام شمشیر ابی حیة النمیری . (البیان و التبیین ج 2 ص 181).
جبل المنیةلغتنامه دهخداجبل المنیة. [ ج َ ب َ لُل ْ م ِن ْ ی َ ] (اِخ ) نام کوهی است به اسپانیا که در سمت شرقی شهر سبته قرار گرفته است . در بالای این کوه که مسطح است حصارهایی وجود دارد که محمدبن ابی عامر آنها را بنا کرده بود و میخواست شهر را به آنجا منتقل سازد ولی قبل از انجام مقصود از جهان درگذشت و
بنت المنیةلغتنامه دهخدابنت المنیة. [ ب ِ تُل ْ م َ نی ی َ ] (ع اِ مرکب ) تب . چون قاصد مرگ است . (از المرصع). تب . (مهذب الاسماء).
المنةللـهفرهنگ فارسی عمیدمنت خدایراست؛ سپاس خدا را: ◻︎ المنةللّه که نمردیم و بدیدیم / دیدار عزیزان و به خدمت برسیدیم (سعدی۲: ۵۲۲).
منةلغتنامه دهخدامنة. [ م ُن ْ ن َ ] (ع اِ) قدرت و توانایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال هو ضعیف المنة، توانائی آن سست و ضعیف است و ذهب بمنته ؛ تمام شد قوت و توانائی آن . (ناظم الاطباء). قوت . ضد ضعف . ج ، مُنَن . (اقرب الموارد).
بحمدالغتنامه دهخدابحمدا. [ ب ِ ح َ دِل ْ لاه ] (ع صوت مرکب ، شبه جمله ) شکر خداوند را. بشکر خداوند. در موقع شکر استعمال میشود؛ یعنی شکر خدا را. (ناظم الاطباء) : بحمداﷲ که با قدر بلندش کمالی در نیابد جز سپندش . نظامی .نسب گوئی بنام ا
عز نصرهلغتنامه دهخداعز نصره . [ ع َزْ زَ ن َ رُه ْ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) (از: فعل عزّ + فاعل ، نصر+ ه ) ارجمند است یاری او. و آن را پس از نام شاهان و سلاطین آرند : ﷲ المنة که ... بدولت مخدوم عز نصره نوائب بسلامت میگذارد. (عتبةالکتبة ص 122</
عبدالوهابلغتنامه دهخداعبدالوهاب . [ ع َ دُل ْ وَهَْ ها ] (اِخ ) ابن احمدبن علی الحنفی الشعرانی ، مکنی به ابومحمد. از علماء متصوف است . به سال 899 هَ . ق . در قلقشنده ٔ مصر متولد شد و به سال 973 هَ . ق . به قاهره درگذشت و حنفی نسب
سردارلغتنامه دهخداسردار. [ س َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) در پهلوی «سردهار» (قائد، پیشوا، رئیس )، از: سر (رأس ، ریاست ) + دار (از داشتن ). قیاس کنید با سالار، سروان ، ساروان . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بمنزله ٔ سر است در پیکر و تن و سپاه به عربی مقدمه گویند و او پیشروهمه ٔ سپاه است و لشکر. رئ
المنةللـهفرهنگ فارسی عمیدمنت خدایراست؛ سپاس خدا را: ◻︎ المنةللّه که نمردیم و بدیدیم / دیدار عزیزان و به خدمت برسیدیم (سعدی۲: ۵۲۲).