الوسیلغتنامه دهخداالوسی . [ اَ ] (اِخ ) مؤید. شاعر عرب متوفی بسال 557 هَ. ق . رجوع به مؤید و معجم البلدان ذیل الوس شود.
الوسیلغتنامه دهخداالوسی . [ اُ ] (اِخ ) محمدبن حصن بن خالدبن سعیدبن قیس بغدادی الوسی طرطوسی مکنی به ابوعبداﷲ. از نصربن علی جهضمی و دیگران روایت کند و ابوالقاسم بن ابی عقب دمشقی و دیگران از وی روایت دارند. رجوع به اللباب فی تهذیب الانساب ج 1 و معجم البلدان ذیل
الوسیلغتنامه دهخداالوسی . [اَ ] (ص نسبی ) منسوب به الوس . رجوع به الوس و اللباب فی تهذیب الانساب شود.
پیازیانAlliaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از مارچوبهسانان با گلآذین چتری و بوی مشخص سیر یا پیاز
مشک الوسی(خیک الوسی)واژهنامه آزادمشک الوسی:الوسی یعنی قسمت بالایی آن مشکی وبقیه آن سفید است واشاره دارد به رخداد تاریخی. در یک خانواده که اجدادطوایف خواجه گیری و جاگیرانی هستند
چاپلوسیلغتنامه دهخداچاپلوسی . (حامص ) تملق . چرب زبانی . خوشامدگویی . دُم لیسه . کرنش . ذَملَقه ، چاپلوسی و با همدیگر نرمی نمودن . مَلِق ، چاپلوسی و دوستی و نرمی بسیار کردن و به زبان بخشیدن نه به دل . (منتهی الارب ) : بر درگاه پادشاه چاپلوسی و چرب زبانی کردن . (کلیله ودمن
مشک الوسی(خیک الوسی)واژهنامه آزادمشک الوسی:الوسی یعنی قسمت بالایی آن مشکی وبقیه آن سفید است واشاره دارد به رخداد تاریخی. در یک خانواده که اجدادطوایف خواجه گیری و جاگیرانی هستند
الوسیسلغتنامه دهخداالوسیس . [ اِ ل ُ ] (اِخ ) رجوع به الزیس و الوزیس وایران باستان ج 1 ص 841 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود.
باب الوسیطلغتنامه دهخداباب الوسیط. [ بُل ْ وَ ] (اِخ ) یکی از چهار در دیوار شمالی مسجد حرام (مکه ٔ معظمه ) : ... و بر دیوار شمالی که آن طول مسجد است چهار درست بر گوشه ٔ مغربی باب الوسیط است بیک طاق ... (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ برلین ص 106).
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالحمید آلوسی . ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی آلوسی شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن نعمان بن محمود آلوسی بغدادی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی آلوسی شود.
علی بغدادیلغتنامه دهخداعلی بغدادی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن نعمان بن محمود آلوسی بغدادی ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی آلوسی شود.
ابن آلوسیلغتنامه دهخداابن آلوسی . [ اِ ن ُ] (اِخ ) خاندان آلوسی از خاندان های علمی بغداد است و آلوسی جد این خانواده را کتبی است مشهور از آنجمله تفسیری بزرگ بر قرآن کریم روح المعانی که مطبوع و منتشر است . و ابن آلوسی سید محمود شکری را کتابی است به نام بلوغ الأرب فی معرفة احوال العرب که در سال <spa
حبیلغتنامه دهخداحبی . [ ح ُب ْ با ] (اِخ ) بنت کعب خثعمی . نیز آلوسی او را در عداد یازده زن مذکور در ماده ٔ قبل آورده است .
الوسیسلغتنامه دهخداالوسیس . [ اِ ل ُ ] (اِخ ) رجوع به الزیس و الوزیس وایران باستان ج 1 ص 841 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود.
حسین شالوسیلغتنامه دهخداحسین شالوسی . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن شاعر. متولد 374 هَ . ق . و متوفی . 440 هَ . ق . رجوع به شالوسی شود.
سالوسیلغتنامه دهخداسالوسی . (حامص ) دغلی . مکر. فریب . (استینگاس ). مکر و حیله و تزویر و فریب و حیله گری و زرق . عوام فریبی . فند. (ناظم الاطباء) : خانه های ما بگیرد او بمکربرکند ما را بسالوسی ز وکر. (مثنوی ).نگویم نسبتی دارم بنزدیکا
قالوسیلغتنامه دهخداقالوسی . (ص نسبی ) منسوب است به موضعی قالوس نام . || (نوای ...) نوائی است از موسیقی : بزند نازو بر سرو سهی سرو سهی بزند بلبل بر تارک گل قالوسی .منوچهری .
سالوسیفرهنگ فارسی عمید۱. ریاکاری؛ عوامفریبی؛ حیلهگری.۲. (صفت نسبی، منسوب به سالوس) اهل ریا و سالوس.