الیاشیبلغتنامه دهخداالیاشیب . [ ] (اِخ ) (یعنی کسی که خداوند او را دوباره نصب میکند) نام کاهنی در زمان داود. (از قاموس کتاب مقدس ).
الیاشیبلغتنامه دهخداالیاشیب . [ ] (اِخ ) نام رئیس کاهنان در زمان نحمیاء. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود.
ابن الاشیبلغتنامه دهخداابن الاشیب . [ اِ نُل ْ اَ ی َ ] (اِخ ) ابوعمران موسی بن الاشیب . فقیه شافعی متکلم . (ابن الندیم ).
ذات السیبلغتنامه دهخداذات السیب . [ تُس ْ س َ ] (اِخ ) رحبه ای است از رحاب اضم به حجاز. (المرصع) (معجم البلدان ).
حصن الصعبلغتنامه دهخداحصن الصعب . [ ح ِ نُص ْ ص َ ] (اِخ ) یکی از قلاع خیبر. رجوع به فهرست جزء اول امتاع الاسماع شود.
بازاﷲ الاشهبلغتنامه دهخدابازاﷲ الاشهب . [ زُل ْ لا هِل ْ اَ هََ ] (اِخ ) لقب عبدالقادر جیلانی بود. رجوع به عبدالقادرو روضات الجنات ص 441 و ریحانة الادب ج 1 ص 135 شود.
استنفار الشّعبدیکشنری عربی به فارسیبسيج كردم مردم , بسيج مردمى , لشگركشى مردمى , آماده كردن مردم براى رزم و غيره