الیافیfibrousواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بافت مواد غذاییای که در آنها الیاف یا بافتی شبیه به آن وجود دارد متـ . الیافدار
علافیلغتنامه دهخداعلافی . [ ع َ فی ی / ع ِ فی ی ] (ع اِ) بزرگترین پالانهای شتر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
علافیفرهنگ فارسی معین( ~ .) [ ع - فا. ] 1 - (حامص .) برنج - فروشی ، علوفه فروشی . 2 - (عا.) هرزه گردی ، بیهودگی ، بیکاری .
شکست الیافیfibrous fractureواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شکست با سطحشکستی کدر و بیشکل در فلزاتی با شکلپذیری و انعطافپذیری کافی که بلورهای آنها قبل از شکست فلز کشیدگی پیدا کرده است
صافی الیافیfabric filter, bag filterواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای الیافی، معمولاً از پارچه یا نمد، که گرد و غبار را از گازهای خروجی صنایع جدا میکند
همباف ملوانیmariner’s splice, cable spliceواژههای مصوب فرهنگستانهمبافی در طنابهای الیافی نُهرشتهای
تارتود سختhard fibroma, fibroma durumواژههای مصوب فرهنگستانتارتودی حاوی بافت الیافی که یاختههای کمی دارد
شکست الیافیfibrous fractureواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شکست با سطحشکستی کدر و بیشکل در فلزاتی با شکلپذیری و انعطافپذیری کافی که بلورهای آنها قبل از شکست فلز کشیدگی پیدا کرده است
صافی الیافیfabric filter, bag filterواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای الیافی، معمولاً از پارچه یا نمد، که گرد و غبار را از گازهای خروجی صنایع جدا میکند