الیصافانلغتنامه دهخداالیصافان . [ ] (اِخ ) رئیس سبط زبولون که در هنگام تقسیم مملکت کنعان نائب ایشان بود. (قاموس کتاب مقدس ).
الیصافانلغتنامه دهخداالیصافان . [ ] (اِخ ) الصافان . یعنی کسی که خداوند او را محافظت میکند، نام رئیس «قهاتیان ». (از قاموس کتاب مقدس ).
الصافانلغتنامه دهخداالصافان . [ اَ ] (اِخ ) یا الیصافان ، بمعنی محفوظ از طرف خداوند است ، وی مرد لاوی و رئیس طایفه ٔ قهاتیان بود. (از قاموس کتاب مقدس ).
الصافانلغتنامه دهخداالصافان . [ اَ ] (اِخ ) یا الیصافان . رئیس سبط زبولون که در هنگام تقسیم مملکت کنعان نایب ایشان بود. (از قاموس کتاب مقدس ).
خیط الصوفیانلغتنامه دهخداخیط الصوفیان . [ طُص ْ صو ] (اِخ ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر، واقع در 67 هزارگزی شمال خاوری شادگان و شش هزارگزی شمال راه بندر معشور به امیدیه . آب آن از چاه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و راه در تابستان
حوض السفندیکشنری عربی به فارسیبارانداز , لنگرگاه , بريدن , کوتاه کردن , جاخالي کردن , موقوف کردن , جاي محکوم يا زنداني در محکمه
الصافانلغتنامه دهخداالصافان . [ اَ ] (اِخ ) یا الیصافان . رئیس سبط زبولون که در هنگام تقسیم مملکت کنعان نایب ایشان بود. (از قاموس کتاب مقدس ).
الصافانلغتنامه دهخداالصافان . [ اَ ] (اِخ ) یا الیصافان ، بمعنی محفوظ از طرف خداوند است ، وی مرد لاوی و رئیس طایفه ٔ قهاتیان بود. (از قاموس کتاب مقدس ).
عزی ئیللغتنامه دهخداعزی ئیل . [ ] (اِخ ) عزئیل (بمعنی کسی که خداوند او را تقویت وتسلی میدهد). نام سه تن است : 1- پسر چهارمین قهات ، و پدر عزی ئیلیان که پسرش الیصافان رئیس خانواده ٔ قهاتیان بود، و عمیناداب که از بنی عزی ئیل نیز رئیس بود،یعنی در ایام داود. <span c