خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ال
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ ع . ] (حر. تعریف ) حرف تعریف است در عربی و آن چون بر اسمی نکره درآید، آن را معرفه سازد.
-
ال
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِ.) درختی از تیرة زغال اخته ها که گاهی بعضی گونه هایش به صورت درختچه می باشند. گل هایش سفید یا زرد و میوه اش سفت و شامل یک هسته است .
-
واژههای مشابه
-
آل
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) دودمان ، طایفه .
-
آل
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) جایی در بیابان که به هنگام تابش آفتاب همچون آب نماید، سراب .
-
آل
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) نام موجودی موهوم که عوام معتقدند ب ه زن تازه زا آسیب می رساند، به همین علت افرادی به مدت شش تا ده روز، تا صبح بالای سر زائو بیدار می ماندند.
-
آل
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] 1 - (ص .) سرخ ، سرخ کم رنگ . 2 - ( اِ.) نام درختی که از ریشة آن رنگی سرخ می گیرند و جامه باآن به رنگ سرخ درمی آورند.
-
آل تمغا
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ تر - مغ . ] (اِمر.) مهر سرخ رنگی که پادشاهان مغول بر فرمان های خود می زدند.
-
آل عبا
فرهنگ فارسی معین
(لِ عَ) [ ع . ] (اِمر.) خاندان پیغمبر اسلام . آل کسا و پنج تن آل عبا نیز نامیده می شود.
-
ایده آل
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فر. ] (اِ.) کمال مطلوب ، آرزوی عالی .
-
ال کردن
فرهنگ فارسی معین
(اِ. کَ دَ) (عا.) لاف زدن . ؛~ُ بل کردن قمپز در کردن ، ادعای بی مورد داشتن .
-
ال . اس . دی
فرهنگ فارسی معین
(اِ. اِ) [ انگ . ]L.S.D (اِ.) نوعی مواد مخدر با خاصیت توهُّم زا که در کشورهای غربی مصرف فراوان دارد.
-
واژههای همآوا
-
آل
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) دودمان ، طایفه .
-
آل
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) جایی در بیابان که به هنگام تابش آفتاب همچون آب نماید، سراب .