امدشلغتنامه دهخداامدش . [ اَ دَ ] (ع ص ) مرد خرد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مرد سست دست . (منتهی الارب ). آنکه عصب دست وی سست بود با اندکی گوشت . (از تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || لاغر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد)
عماضجلغتنامه دهخداعماضج . [ ع ُ ض ِ ] (ع ص ) درشت و سخت از اسب و شتر. عَمضَج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
همادیسفرهنگ نامها(تلفظ: homā dis) (هما + دیس (پسوند شباهت)) مثل هما ، شبیه به هما ؛ (به مجاز) خوش اقبال ، خوشبخت و سعادتمند .
تحضيردیکشنری عربی به فارسیپستايش , امادش , تهيه , تدارک , تهيه مقدمات , اقدام مقدماتي , اماده سازي , امادگي
preparationدیکشنری انگلیسی به فارسیآماده سازی، تهیه، تدارک، اماده سازی، امادگی، تمهید، تهیه مقدمات، امایش، تعبیه، پستایش، امادش، اقدام مقدماتی