امتلاسلغتنامه دهخداامتلاس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خیره کردن بینایی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بطور مجهول استعمال شود بمعنی خیره شدن چشم . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). اختطاف .
امتلازلغتنامه دهخداامتلاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برکشیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
ممتلسلغتنامه دهخداممتلس . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از امتلاس . (از منتهی الارب ). گم شده و ناپدیدشده . || خیره چشم . (ناظم الاطباء). رجوع به امتلاس شود.
اختطافلغتنامه دهخدااختطاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خَطف . ربودن . (منتهی الارب ). ربودن همچو برق . (غیاث اللغات ). || اختطاف حمی کسی را؛ دور شدن تب از او. || استراق سمعکردن شیطان . || اِمتلاس . خیره کردن چشم .
خیره کردنلغتنامه دهخداخیره کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متحیر کردن . حیران و سرگردان کردن : بدیدند پرخون تن شاه راکجا خیره کردی رخ ماه را. فردوسی .صلصل بنوا سخره کند لیلی راگلبن بگهر خیره کن