امتهاجلغتنامه دهخداامتهاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کشیده شدن خون کسی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) .
امتحاشلغتنامه دهخداامتحاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سوخته شدن . (مصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). احتراق . (المنجد). سوخته شدن نان و غیر آن . || ملتهب شدن از غضب . (از متن اللغة). || رفتن ماه . (از متن اللغة) (از المنجد) (از ذیل اقرب الموارد). غروب ماه .
امتهاشلغتنامه دهخداامتهاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص )سوخته شدن . || ستردن زن روی را با ستره . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
امتیازلغتنامه دهخداامتیاز. [ اِ ] (ع مص ، اِمص ) جدا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (مؤید الفضلاء)(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جدا شدن از یکدیگر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (فرهنگ فارسی معین ). جدایی و انفصال و تفریق . (ناظم الاطباء) : در چشم پ
امتیازفرهنگ فارسی عمید۱. برتری داشتن؛ مزیت داشتن.۲. (اسم) اجازهای که دولت برای احداث کارخانه یا استخراج معدن یا انتشار روزنامه یا برخی کارهای دیگر به کسی بدهد؛ پروانه؛ جواز.۳. (اسم) نمرۀ مسابقات.
ممتهجلغتنامه دهخداممتهج . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) کشیده شده خون . (ناظم الاطباء). آنکه خون او کشیده شده . و رجوع به امتهاج شود.