امرشلغتنامه دهخداامرش . [ اَ رَ ] (ع ص ) سخت بد و شریر. (ناظم الاطباء). سخت بد. (منتهی الارب ). شریر. (اقرب الموارد). ج ، مُرش . (از اقرب الموارد).
همرشلغتنامه دهخداهمرش . [ هََ م ْ م َ رِ ] (ع ص ، اِ) گنده پیر کلانسال . || شترماده ٔ بسیارشیر. || سگ ماده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرشلغتنامه دهخدامرش . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ امرش . (اقرب الموارد). رجوع به امرش شود. || ج ِ مرشاء. (از اقرب الموارد). رجوع به مرشاء شود.
مُسْلِماًفرهنگ واژگان قرآنتسلیم کننده (مسلم کسی است که امرش را تسليم خدا کرده(کار خود را به خدا واگذار کرده ) ، و در هر چه بخواهد و دستور دهد مطيع اوست)
مُسْلِمَاتِفرهنگ واژگان قرآنزنان مسلمان(مسلم کسی است که امرش را تسليم خدا کرده(کار خود را به خدا واگذار کرده ) ، و در هر چه بخواهد و دستور دهد مطيع اوست)