املحانلغتنامه دهخدااملحان . [ اَ ل َ ] (اِخ ) بصیغه ٔ تثنیه ،دو آب از آن ِ بنی ضبه در لغاط. (از معجم البلدان ).
امیلحانلغتنامه دهخداامیلحان . [ اُ م َ ل ِ ] (ع اِ) تثنیه ٔ امیلح . (از معجم البلدان ). || (اِخ ) نام آبهایی است در برخی از نواحی عربستان . رجوع به معجم البلدان شود.
حَمْلَهُنَّفرهنگ واژگان قرآنبارشان(کلمه حِمْل وحَمْل چيزي که هست اگر با کسره خوانده شود مراد از آن باري خواهد بود که در ظاهر حمل ميشود مانند بارهايي که به دوش کشيده ميشود ، و اگر با فتحه خوانده شود مراد از آن بارهاي باطني است مانند طفل در شکم . )
حملانلغتنامه دهخداحملان . [ ح ُ ] (ع اِ) احمال . ج ِ حَمَل .بره ها. (منتهی الارب ). رجوع به حمل شود.- حب رأس حملان ؛ طبع شیر خشتی داشتن : فقال له بعض ندمائه : مااری ابا البختری الا یحب رأس الحملان . (تاریخ بغداد ابن الخطیب ج <span class="h
هملانلغتنامه دهخداهملان . [ هََ م َ ] (ع مص ) روان گردیدن اشک چشم کسی . || پیوسته باریدن آسمان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به چرا گذاشته شدن شتر بی راعی . (از اقرب الموارد).
پامچالیانPrimulaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از خلنگسانان با حدود 24 سرده و 1000 گونه که در نیمکرۀ شمالی پراکندگی گسترده دارند و شامل گیاهان زینتی و گلهای خودرو میشوند