امید و بیملغتنامه دهخداامید و بیم . [ اُ / اُم ْ می دُ ] (اِ مرکب ) وعده و وعید. آرزو و امید داشتن (بخاطر پاداش یافتن ) و ترس داشتن (بخاطر پادافره یافتن ) : دل دشمنان گشته از وی دونیم دل دوستان پر ز امّید و بیم . <p class="author
حامدلغتنامه دهخداحامد. [ م ِ ](اِخ ) ابن احمدبن هیثم بن خالد، مکنی به ابوحسین بزاز. از احمدبن منصور رمادی روایت کند، و ابوجعفر یقطین از او روایت آرد. ابن قانع گوید که حامد بزاز در سال 328 هَ . ق . وفات یافت . (تاریخ بغداد ج 8
حامدلغتنامه دهخداحامد. [ م ِ ](اِخ ) ابن عمیر، مکنی به ابومعتمر همدانی . شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق شمرده و گوید از موالی همدان و از اهل کوفه بود. و در برخی نسخه های رجال ، کنیت او شیخ ابومغنم آمده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 2
حامدلغتنامه دهخداحامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن احمد نینوایی بغدادی . وی از ابوالفضل بن دکین روایت کند،و احمدبن سلمه ٔ نیشابوری از او روایت آرد. ابن ابی حاتم رازی ذکر او آورده است . (تاریخ بغداد ج 8 ص 167).
روز امید و بیملغتنامه دهخداروز امید و بیم . [ زِ اُ / اُم ْ می دُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز محشر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). کنایه از روز قیامت است . (برهان قاطع) (انجمن آرا) : شنیدم که در روز امید و بیم بدان را به نیکان ببخشد کریم
پنهان خانهلغتنامه دهخداپنهان خانه . [پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نهان خانه : ازصیانت وز خیانت عاملان ملک راجوف ِ کلک توست پنهان خانه ٔ امید و بیم .سوزنی .
ارداففرهنگ فارسی عمیددر بدیع، آوردن توابع و لوازم و مترادفات لفظی بهجای خود آن لفظ، مانند این شعر: شنیدم که در روز امّید و بیم / بَدان را به نیکان ببخشد کریم (سعدی۱: ۳۷)، که مراد از «روز بیم و امید» روز قیامت است.
اغفاللغتنامه دهخدااغفال . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غُفل ،یعنی آنکه از خیر و شر او امید و بیم نباشد و بی علامت و نشان و شتر ماده ٔ بی شیر. و منه حدیث : طهفة النهدی لنا نعم اغفال ما تبض ببلال ؛ ای ما تقطر ضروعها بلبن . (منتهی الارب ). ج ِ غفل . (ناظم الاطباء) (دهار). و در تاج العروس حدیث مذکور بدین
متعرضلغتنامه دهخدامتعرض . [ م ُ ت َ ع َرْ رِ ] (ع ص ) اقامت نماینده به جائی . (آنندراج ). متمکن و ساکن و مقیم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعرض شود. || پیش آینده و سائل . (آنندراج ) (غیاث ). پیش آینده و درپی شونده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). پیش آینده
امیدلغتنامه دهخداامید. [ اُ / اُم ْ می ] (اِ) در پهلوی ، اُمِت . در پازند، اُمِذ . (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). آرزو. (حاشیه ٔ برهان قاطع) (ناظم الاطباء).رجاء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). رجو. رجاوة. مهه . (منتهی الارب ) (تاج المصاد
امیدلغتنامه دهخداامید. [ اُ ] (اِخ ) (دماغه ٔ...) دماغه ٔ امید نیک . قطعه ٔ انتهایی افریقا را از طرف جنوب غربی تشکیل میدهد و از سوی مغرب باقیانوس اطلس و از جنوب به اقیانوس هند و از سمت شمال به رودخانه ٔ ارانژ و از سوی شرق بجبال استورم و رودخانه ٔ کی محدود است . در این قطعه سلسله جبالی در امتد
امیدفرهنگ فارسی عمیدآرزوی روی دادن امری همراه با انتظار تحقق آن؛ چشمداشت.⟨ امید بستن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) خواهان چیزی یا کسی شدن.⟨ امید داشتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) امیدوار بودن؛ انتظار داشتن.
حسن امیدلغتنامه دهخداحسن امید. [ ح َ س َ ن ِ اُ ] (اِخ ) او راست : «تاریخ ایران » چ 1347 هَ . ق . (ذریعه ج 1 ص 238).
حسن بزرگ امیدلغتنامه دهخداحسن بزرگ امید. [ ح َ س َ ن ِ ب ُ زُ اُ ] (اِخ ) ابن محمدبن کیا بزرگ امید. یکی از امرای اسماعیلی الموت است . وی بجای پدرش محمد نشست و مقالات تازه در مذهب صباحی آورد و خود را به دروغ از فرزندان نزاربن مستنصر فاطمی شمرد و ادعای خلافت الهی کرد، و عاقبت به دست حسن نامور که از پیرو
پیرامیدلغتنامه دهخداپیرامید. (فرانسوی ، اِ) هرم . || (اِخ ) از این کلمه بصورت جمع اهرام مصر مرادست . رجوع به اهرام شود.
چشم امیدلغتنامه دهخداچشم امید. [ چ َ / چ ِ م ِ اُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امید و انتظار و آرزوی بسیار.
امیدلغتنامه دهخداامید. [ اُ / اُم ْ می ] (اِ) در پهلوی ، اُمِت . در پازند، اُمِذ . (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). آرزو. (حاشیه ٔ برهان قاطع) (ناظم الاطباء).رجاء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). رجو. رجاوة. مهه . (منتهی الارب ) (تاج المصاد