لغتنامه دهخدا
مستفیض . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی ازاستفاضه . آب روان کردن خواهنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || وادی و دره که پردرخت شده باشد. || مکانی که وسیع و گشاده شده باشد. (از اقرب الموارد). || حدیث مستفیض ؛سخن فاش . (منتهی الارب ). منتشر. مستفاض فیه . (از اقرب الموارد