انتقاعلغتنامه دهخداانتقاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگردیدن گونه ٔکسی : اُنتقع لونه (مجهولاً). (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). تغییر یافتن رنگ چهره از ترس یا از اندوه ، لغتی است در امتقاع . (از اقرب الموارد). برگردیدن گونه . (آنندراج ). و رجوع به امتقاع شود. || شتر کشتن بمهمانی از سفر آینده .
انتقاعدیکشنری عربی به فارسیخيساندن , خيس خوردن , رسوخ کردن , بوسيله مايع اشباع شدن , غوطه دادن , در اب فرو بردن , عمل خيساندن , خيس خوري , غوطه , غوطه وري , غسل
انتقاحلغتنامه دهخداانتقاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مغز از استخوان بیرون کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ).
انتقاهلغتنامه دهخداانتقاه . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نیک دریافتن حدیث را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ): انتقهت من الحدیث . (منتهی الارب ). || بهبود یافتن از بیماری . اشتفی . (از اقرب الموارد).
باب بیزغره ٔ انتیکهلغتنامه دهخداباب بیزغره ٔ انتیکه . [ ب ِ زَ رَ ی ِ اَ ک َ ] (اِخ ) از دروازه های طلیطله است و مقصود از کلمه ٔ انتیکه ، بیزغره ٔ عتیقه یا قدیم است زیرا این دروازه از یادگارهای زمان عرب است و از آن به جاده ٔ پهناوری میگذرند که بر دو جانب آن درخت کاشته شده است . (از الحلل السندسیه ج <span cl
انتقاءلغتنامه دهخداانتقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگزیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (فرهنگ فارسی معین ). اختیار کردن . (ازاقرب الموارد). || مغز از استخوان بیرون آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (ازاقرب الموارد). مغز از استخوان