حنطئةلغتنامه دهخداحنطئة. [ ح ُ ن َ طِ ءَ ] (ع اِ) گوسفند تناور فربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
حنطةلغتنامه دهخداحنطة. [ ح ِ طَ ] (ع اِ) قمح . گندم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). و ضماد ممصوغ آن گزیدن سگ را نافع است . ج ، حِنَط. (اقرب الموارد).- حِنطه ٔ رومی ؛ خالاون . خندروس . و آن قسمی گندم سیاه و باریک و دراز باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
هنطهلغتنامه دهخداهنطه . [ هََ طِ ] (اِخ ) دهی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . دارای 55 تن سکنه ، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
انیثةلغتنامه دهخداانیثة. [ اَ ث َ ] (ع ص ) ارض انیثة؛ زمین نرم که در آن نبات بسیار و بقوت روید. (منتهی الارب ). زمین نرم بسیاررویاننده ٔ نبات . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
انتهیلغتنامه دهخداانتهی . [ اِ ت ِ ] (ع اِ) ممال انتها. آخر. پایان : هرکرا شعری بری یا مدحتی پیش آوری گوید این یکسر دروغست ابتدا تا انتهی . منوچهری (دیوان ص 140).
انتهیلغتنامه دهخداانتهی . [ اِ ت ِ ] (ع اِ) ممال انتها. آخر. پایان : هرکرا شعری بری یا مدحتی پیش آوری گوید این یکسر دروغست ابتدا تا انتهی . منوچهری (دیوان ص 140).
انتهاضلغتنامه دهخداانتهاض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برخاستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). بلند شدن . (از اقرب الموارد). راست ایستادن . ایستادن . (یادداشت مؤلف ). || به امری قیام کردن . بجنگ برخاستن و قیام کردن . (از اقرب الموارد). || کوچ کردن . (غیاث اللغات ).
انتهاشلغتنامه دهخداانتهاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) روی خراشیدن در مصیبت و طپانچه زدن بر آن . (ناظم الاطباء). || لاغر شدن . (از اقرب الموارد).
انتهاکلغتنامه دهخداانتهاک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ترنجیده و لاغر ساختن تب ، یقال : انتهکته الحمی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زشت و آلوده کردن ناموس کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آبروی کسی را شکستن و احترامش را بردن . (از اقرب الموارد). حرمت کسی بشکستن . (مصادر زوزنی ).
انتهیلغتنامه دهخداانتهی . [ اِ ت ِ ] (ع اِ) ممال انتها. آخر. پایان : هرکرا شعری بری یا مدحتی پیش آوری گوید این یکسر دروغست ابتدا تا انتهی . منوچهری (دیوان ص 140).
انتهاضلغتنامه دهخداانتهاض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برخاستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). بلند شدن . (از اقرب الموارد). راست ایستادن . ایستادن . (یادداشت مؤلف ). || به امری قیام کردن . بجنگ برخاستن و قیام کردن . (از اقرب الموارد). || کوچ کردن . (غیاث اللغات ).
انتهاشلغتنامه دهخداانتهاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) روی خراشیدن در مصیبت و طپانچه زدن بر آن . (ناظم الاطباء). || لاغر شدن . (از اقرب الموارد).
انتهاکلغتنامه دهخداانتهاک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ترنجیده و لاغر ساختن تب ، یقال : انتهکته الحمی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زشت و آلوده کردن ناموس کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آبروی کسی را شکستن و احترامش را بردن . (از اقرب الموارد). حرمت کسی بشکستن . (مصادر زوزنی ).
دانتهلغتنامه دهخدادانته . [ ت ِ ] (اِخ ) ایطالیائی یا دانته آلیگیئری . از شاعران بزرگ ایتالیا و مولداو فلورنس است (1265 -1321 م .). دانتی . دانته از شاعران بزرگ ایتالیا و بعقیده ٔ گروهی از نقادان بصیر اروپا یکی از سه تن شاعر ب
تاردیانتهلغتنامه دهخداتاردیانته . [ ت َ ] (اِخ ) تردینة. شهری به اندلس ، کنار رود «ابره » و کنار راه آهن «سرقسطه ». رجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 68 و 177 شود.
پرسانتهلغتنامه دهخداپرسانته .[ پ ِ ت ِ ] (اِخ ) رودی است در پروس . و آن پس از طی 140 هزارگز در جوار کولمبرگ به دریای بالتیک ریزد. (قاموس الاعلام ج 2 ص 1496).
پلانتهلغتنامه دهخداپلانته . [ پْلا / پ ِ ت ِ ] (اِخ ) فرانسیس . برادر گاستن پلانته ، متولد در ارتز . وی در نواختن پیانو مهارت داشت . (1839-1943م .).