انتوارلغتنامه دهخداانتوار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آهک یا قطران مالیدن بر خود. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نوره مالیدن برخود. (از اقرب الموارد).
انتحارلغتنامه دهخداانتحار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خویشتن را کشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خویشتن بکشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || بر چیزی بخیلی کردن و حریصی نمودن چندانکه بکشش و نزاع نزدیک گردد، یقال انتحر القوم علی الامر؛ اذا تشاحوا علیه فکاد بعضهم ینحر بعضاً،
انتهارلغتنامه دهخداانتهار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سرزنش کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). منع کردن و در اساس چنین آمده : استقبال کردن کسی را با کلامی منعکننده . (از اقرب الموارد). بازمانانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بانگ برزدن . (یادداشت مؤلف ). || ناایستادن خون رگ . (منتهی الارب )
انتیارلغتنامه دهخداانتیار. [ اِ ] (ع مص ) نوره مالیدن . (از اقرب الموارد). نوره بکار داشتن یعنی آهک . (مجمل اللغة). آهه (آهک ) بکار داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). انتوار. (ناظم الاطباء).