انجاللغتنامه دهخداانجال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نجل . (از اقرب الموارد). فرزندان . نسلها. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به نجل شود.
انجاللغتنامه دهخداانجال . [ اِ] (ع مص ) نجیل گذاشتن ستور را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به نجیل گذاشتن ستور را و نجیل نوعی گیاه شور است . (از آنندراج ). رها کردن ستور را در نجیل . (از اقرب الموارد). || سبز شدن زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). حکاه بعضهم و ترک الهمزه اعلی .
انجیاللغتنامه دهخداانجیال . [ اِ ج ِ ] (ع مص )گرد برآمدن و بالا برآمدن خاک . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بلند و پراکنده شدن غبار. (از المنجد).
انزاللغتنامه دهخداانزال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نُزل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چیزهایی که پیش مهمان فرود آینده نهند : پوشیده بخطها و نامه ها و طرائف گرگان و دهستان جز از آنچه در جمله ٔ انزال امیرمحمود فرستاده بود. (تاریخ بیهقی چ فیاض - غنی ص <span class="hl" dir="ltr
انزاللغتنامه دهخداانزال . [ اِ ] (ع مص ) فروفرستادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (مؤید الفضلاء). نازل کردن . (از اقرب الموارد). یقال : انزله انزالاً و منزلاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فرود آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء
انزیاللغتنامه دهخداانزیال . [ اِ ] (ع مص ) زایل شدن . یقال زلته فانزال . (ناظم الاطباء). || جدا شدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال انزال عنه . (ناظم الاطباء). واتر شدن و جدا شدن . (از تاج المصادر بیهقی نسخه خطی ورق 232 الف
انجالانیدنلغتنامه دهخداانجالانیدن . [ اَ دَ ] (مص ) پر کردن و انباشتن . || سیر کردن . || خودداری کردن در تندی و از سورت انداختن و ضبط کردن از گستاخی . || خسته و مانده شدن . || پند دادن . || تاب دادن و پیچیدن . (ناظم الاطباء).
انجالیدنلغتنامه دهخداانجالیدن . [ اَ دَ ] (مص ) پر کردن . || سیر گشتن . || سیراب گشتن . || بازداشتن از تندی و غلبه و انسداد. (آنندراج ). اقدام کننده بکاری را از آن کار بازداشتن . (از شعوری ج 1 ورق 123 الف ). || گستاخی نمودن . ||
نجللغتنامه دهخدانجل . [ ن َ ] (ع مص ) زادن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). زادن پدر فرزند را. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). انداختن . (زوزنی ). زادن فرزند را پدر. (از منتهی الارب ). || انداختن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پراندن ناقه سنگریزه را با سپل خویش
سبز شدنلغتنامه دهخداسبز شدن . [ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روئیدن . (غیاث ). روییدن گیاه و جز آن : اخضرار؛ سبز شدن کشت . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). ابقال . بقول . روییدن گیاه . (منتهی الارب ): التفاع ؛ سبز شدن زمین بگیاه . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). انجال ، نجل ؛ سبز شدن زمین و زهاب
انجالانیدنلغتنامه دهخداانجالانیدن . [ اَ دَ ] (مص ) پر کردن و انباشتن . || سیر کردن . || خودداری کردن در تندی و از سورت انداختن و ضبط کردن از گستاخی . || خسته و مانده شدن . || پند دادن . || تاب دادن و پیچیدن . (ناظم الاطباء).
انجالیدنلغتنامه دهخداانجالیدن . [ اَ دَ ] (مص ) پر کردن . || سیر گشتن . || سیراب گشتن . || بازداشتن از تندی و غلبه و انسداد. (آنندراج ). اقدام کننده بکاری را از آن کار بازداشتن . (از شعوری ج 1 ورق 123 الف ). || گستاخی نمودن . ||