خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انجمن داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آبستن
فرهنگ فارسی عمید
۱. ‹آبست، آبسته، آبستان› (زیستشناسی) ویژگی زن یا حیوان مادهای که بچه در شکم داشته باشد؛ باردار.۲. [مجاز] درپیدارنده: آبستن حوادث.
-
آختن
فرهنگ فارسی عمید
برکشیدن، برآوردن و بیرون کشیدن چیزی، مثل بیرون کشیدن تیغ از غلاف.
-
آراستن
فرهنگ فارسی عمید
۱. زینت دادن؛ زیور کردن؛ خوشنما گردانیدن: ◻︎ چنین تا بیامد مه فوردین / بیاراست گلبرگ روی زمین (فردوسی: ۸/۲۳۷).۲. آرایش کردن.۳. نظموترتیب دادن.۴. چیدن؛ گستردن؛ راست کردن.۵. فراهم کردن؛آماده کردن.
-
آستن
فرهنگ فارسی عمید
= آستین
-
آشفتن
فرهنگ فارسی عمید
۱. آشفته شدن.۲. پریشان شدن؛ شوریده شدن؛ اضطراب.۳. از حالت طبیعی خارج شدن امور؛ از بین رفتن سامان کارها.۴. [قدیمی] خشمگین شدن.
-
آشوفتن
فرهنگ فارسی عمید
۱. پریشان شدن.۲. خشمگین شدن؛ به هم برآمدن: ◻︎ نه مردی بُوَد خیره آشوفتن / بهزیراندرآورده را کوفتن (فردوسی: ۴/۲۶۳).
-
آغستن
فرهنگ فارسی عمید
انباشتن و پر کردن چیزی بهزور؛ آغندن؛ آکندن؛ پر کردن.
-
آغشتن
فرهنگ فارسی عمید
۱. خیس کردن؛ تر کردن.۲. آلوده کردن.۳. آمیختن؛ سرشتن.۴. (مصدر لازم) آلوده شدن؛ تر شدن.
-
آکستن
فرهنگ فارسی عمید
۱. بستن؛ محکم کردن.۲. آویختن.
-
آگستن
فرهنگ فارسی عمید
= آکستن
-
آگشتن
فرهنگ فارسی عمید
= آغشتن
-
آلفتن
فرهنگ فارسی عمید
آشفتن؛ شوریده شدن؛ پریشان شدن.
-
آمختن
فرهنگ فارسی عمید
= آموختن
-
آموختن
فرهنگ فارسی عمید
۱. یاد گرفتن علم یا هنری از دیگران؛ فرا گرفتن: ◻︎ هرکه نامخت از گذشت روزگار / نیز ناموزد ز هیچ آموزگار (رودکی: ۵۳۲).۲. یاد دادن علم یا هنری به دیگران.۳. (مصدر لازم) [قدیمی] خو گرفتن؛ مٲنوس شدن.
-
آمیختن
فرهنگ فارسی عمید
۱. آمیخته کردن؛ درهم کردن؛ درهم ساختن و مخلوط کردن دو یا چندچیز با هم.۲. (مصدر لازم) درهم شدن؛ آمیخته شدن؛ مخلوط شدن.۳. (مصدر لازم) [قدیمی] رفت و آمد، معاشرت: ◻︎ تو با خوبرویان بیامیختی / به شادی و از جنگ بگریختی (فردوسی: ۲/۲۶۷).۴. (مصدر لازم) [قدی...