انحجازلغتنامه دهخداانحجاز. [ اِ ح ِ ] (ع مص ) بازایستادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واداشته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). باز واداشته شدن . (مصادر زوزنی ). امتناع . (از اقرب الموارد). || بحجاز آمدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ز اقرب الموارد). به حجاز شدن . (مصادر زوزنی ) .
انهجاسلغتنامه دهخداانهجاس . [ اِ هَِ ] (ع مص ) بازداشته شدن . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). گویند: هجس فلانا للامر فانهجس ؛ ای رده عن الامر فارتد. (از اقرب الموارد).
انجازلغتنامه دهخداانجاز. [ اِ ] (ع مص ) روان کردن حاجت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روا کردن حاجت . (غیاث اللغات ). روا کردن حاجت کسی را. (از آنندراج ). برآوردن حاجت کسی را. (ازاقرب الموارد): سلطان ایشان را با تحقیق امانی و انجاز مباغی و تشریفات گرانمایه پادشاهانه بازگردانید.(ترجمه ٔ تاریخ
انزازلغتنامه دهخداانزاز. [ اِ ] (ع مص ) سخت ودرشت گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || زهابناک شدن زمین .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بازهاب شدن زمین . (تاج المصادر بیهقی ). آب زای شدن زمین به آبی که جاری نشود. (یادداشت مؤلف ).
انجازدیکشنری عربی به فارسیانجام , اجرا , اتمام , کمال , هنر , فضيلت , دست يابي , پيروزي , کار بزرگ , موفقيت , تکميل , اجراء
منحجزلغتنامه دهخدامنحجز. [ م ُ ح َ ج ِ ] (ع ص ) بازایستنده . (آنندراج ). آنکه بازمی ایستد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به حجاز آینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه به حجاز می رود و در آن درمی آید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انحجاز شود.