انحنالغتنامه دهخداانحنا. [ اِح ِ ] (ع اِمص ) خمیدگی و کجی و اعوجاج . (ناظم الاطباء). خمیدگی . (از اصطلاحات فرهنگستان ). کجی . اعوجاج . چفتگی . (فرهنگ فارسی معین ). بخمی . کوژی . دوتایی . دوتاهی . دولایی . خوهلی . کژی . (یادداشت مؤلف ) : ابیات من چو تیر است از شست ط
انحناءلغتنامه دهخداانحناء. [ اِ ح ِ ](ع مص ) خمیده و کج گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خمیده و گوژپشت شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). انعطاف . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). خمیده شدن . کج گردیدن . چفته شدن . (فرهنگ فارسی معین ). دوتا شدن . (یادداشت مؤلف ). یقال : حناالعو
انحناءدیکشنری عربی به فارسیخميدن , خمش , زانويه , خميدگي , شرايط خميدگي , زانويي , گيره , خم کردن , کج کردن , منحرف کردن , تعظيم کردن , دولا کردن , کوشش کردن , بذل مساعي کردن
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
دام ساختنلغتنامه دهخدادام ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) ساختن تله و دام . ساختن آلت گرفتار کردن شکار و حیوانات . || دام نهادن . دام گستردن . تعبیه کردن دام . حیله ورزیدن : زواره فرامرز و دستان سام نباید که سازند پیش تودام . فردوسی .دام هم
دام ظلهلغتنامه دهخدادام ظله . [ م َ ظِل ْ ل ُه ْ ] (ع ، جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) سایه اش پاینده باد. بردوام و پایدار باد سایه ٔ او.- دام ظله العالی ؛ پاینده باد سایه ٔ بلندپایه ٔ او.
دام عنکبوتلغتنامه دهخدادام عنکبوت . [ م ِ ع َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ابرکاکیا.تنیده ٔ عنکبوت . تسته ٔ جولاه . (آنندراج ) : در هر سری از هوای دل شور کسی است هر کس بدر کسی پی ملتسمی است بی روی تو مردمان چشمم در چشم گویی در دام عنکبوتی مگسی است .<p c