لغتنامه دهخدا
بنطاسیا. [ ب ِ ] (معرب ، اِ) بنطاسیه . معرب یونانی فنطاسیا . حس مشترک . (فرهنگ فارسی معین ) (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بنطاسیه . مأخوذ از یونانی ، حواس باطنی و یا همه ٔ حواس . (ناظم الاطباء). قوه ٔ متصرفه . (سیر حکمت در اروپا ص 267). بنطاسیا،