انزازلغتنامه دهخداانزاز. [ اِ ] (ع مص ) سخت ودرشت گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || زهابناک شدن زمین .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بازهاب شدن زمین . (تاج المصادر بیهقی ). آب زای شدن زمین به آبی که جاری نشود. (یادداشت مؤلف ).
انجازلغتنامه دهخداانجاز. [ اِ ] (ع مص ) روان کردن حاجت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روا کردن حاجت . (غیاث اللغات ). روا کردن حاجت کسی را. (از آنندراج ). برآوردن حاجت کسی را. (ازاقرب الموارد): سلطان ایشان را با تحقیق امانی و انجاز مباغی و تشریفات گرانمایه پادشاهانه بازگردانید.(ترجمه ٔ تاریخ
انجازدیکشنری عربی به فارسیانجام , اجرا , اتمام , کمال , هنر , فضيلت , دست يابي , پيروزي , کار بزرگ , موفقيت , تکميل , اجراء
زهابناکلغتنامه دهخدازهابناک . [ زِ ] (ص مرکب ) بازهاب . پرزهاب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زمین آبدار و سبز و تازه و پر از چشمه . (ناظم الاطباء): بخل ؛ زهابناک گردیدن زمین و سبز شدن آن . (منتهی الارب ). انزاز؛ زهابناک شدن زمین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زه و زهاب شود.