انزواءلغتنامه دهخداانزواء. [ اِ زِ ] (ع مص ) دور شدن و زاویه گرفتن .(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یک سو شدن و فراهم آمدن و گوشه گرفتن . (آنندراج ). واهم آمدن و بیکسو شدن . (تاج المصادر بیهقی ). زاویه گرفتن . (از اقرب الموارد). بیکسوی شدن . (مجمل اللغة). || درکشیده شدن پوست . (از منتهی الارب
انزواءفرهنگ فارسی معین(اِ زِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) گوشه گرفتن ، کناره رفتن . 2 - (اِمص .) گوشه گیری ، گوشه - نشینی .
انزوالغتنامه دهخداانزوا. [ اِ زِ ] (ع اِمص ) گوشه نشینی و کناره جویی از مردم و خانه نشینی . (ناظم الاطباء). گوشه نشینی و یک سو شدن از خلق . (غیاث اللغات ). گوشه گیری . گوشه گرفتن ازخلق . (یادداشت مؤلف ). کناره گیری . عزلت . اعتزال . اعتزال جستن . منزوی شدن . انعزال . (از یادداشتهای لغت نامه )
خلوت گزیدنلغتنامه دهخداخلوت گزیدن . [ خ َل ْ وَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) عزلت گزیدن . انزواء اختیار کردن . منزوی شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
زاویه نشینیلغتنامه دهخدازاویه نشینی . [ ی َ / ی ِ ن ِ ] (حامص مرکب ) عزلت اختیار کردن . گوشه نشینی . از مردم دوری گزیدن . انزواء. تزوی . و رجوع به زاویه گرفتن شود.
گوشه نشستنلغتنامه دهخداگوشه نشستن . [ ش َ / ش ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) گوشه نشینی کردن . انزواء. به کنجی نشستن . اقامت کردن در کرانه . بر کرانه جای گزیدن : عابد که نه از بهر خدا گوشه نشیندبیچاره درآئینه ٔ تاریک چه بیند.<p class
زاویه ٔ ابوالسعودلغتنامه دهخدازاویه ٔ ابوالسعود. [ ی َ ی ِ اَ بُس ْ س ُ ] (اِخ ) محل انزواء شیخ ایوب سعودی متوفی 724 هَ . ق . است . وی میگفته که ابی السعودبن ابی العشائر را دید، و در خدمت وی بسلوک گرائیده . (از خطط مقریزی ج 4 ص <span clas
عزلةلغتنامه دهخداعزلة. [ ع ُ ل َ ] (ع اِمص ) دوری و گوشه نشینی ، و از آن جمله است حدیث : العزلة عبادة. (از منتهی الارب ). اسم است اعتزال را. (از اقرب الموارد). جدائی . (دهار). گوشه گرفتن ازبرای عبادت ، و جدا شدن از زن و فرزند. (آنندراج ). خارج شدن از مخالطت و آمیزش با