انسانيدیکشنری عربی به فارسیبامروت , رحيم , مهربان , باشفقت , تهذيبي , کسي که نوع پرستي را کيش خود ميداند , نوع پرست , بشر دوست , وابسته به بشر دوستي
انسانیتلغتنامه دهخداانسانیت . [ اِ نی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِ مص ) مردمی . آدمیت . (یادداشت مؤلف ). || تربیت و اخلاق نیک که از مشخصات انسان است . (فرهنگ فارسی معین ). مردمی و مروت و تمدن و تربیت و ملایمت و خوش خلقی و ادب . (ناظم الاطباء).- بی انسانیت ؛ بی تربیت و بی ا
dehumanizeدیکشنری انگلیسی به فارسیبی عاطفه کردن، نا انسانی کردن، فاقد احساسات انسانی کردن، فاقد صفات انسانی شدن، از خصاصي انسانی محروم شدن
humanizedدیکشنری انگلیسی به فارسیانسانی، انسانی کردن، انسان شدن، واجد صفات انسانی شدن، با مروت کردن، نرم کردن
humanizingدیکشنری انگلیسی به فارسیانسانی، انسانی کردن، انسان شدن، واجد صفات انسانی شدن، با مروت کردن، نرم کردن
humanizeدیکشنری انگلیسی به فارسیانسانی، انسانی کردن، انسان شدن، واجد صفات انسانی شدن، با مروت کردن، نرم کردن