انقضالغتنامه دهخداانقضا. [ اِ ق ِ ] (ع اِمص ) انقطاع . درگذشتگی . انتها. انجام . (از ناظم الاطباء). سرآمد. (یادداشت مؤلف ) : هیچکس از ایشان بیش از مدت حیات وفاننمود و بعد از انقضای عمر بکاری نیامد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ جعفر شعار ص 9)
انقضاءلغتنامه دهخداانقضاء. [ اِ ق ِ ] (ع مص ) سپری شدن و نابود گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نابود شدن و منقطع گردیدن . (از اقرب الموارد). بسرآمدن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث اللغات ). سپری شدن و بسرآمدن روزگار. (تاج المصادر بیهقی ). بسرآمدن مدت . (مصادر زوزنی ). گذشتن
استحقاقدیکشنری عربی به فارسیشايستگي , سزاواري , لياقت , استحقاق , شايسته بودن , استحقاق داشتن , صلاحيت , سررسيد , انقضاى موعد