غاز تایوانیAnas formosaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای کوچک جثه از اردکیان و راستۀ غازسانان با بدن حنایی یا قهوهای روشن و بالهای سفید
پیوست اطلاعاتیintelligence annexواژههای مصوب فرهنگستانسند پشتیبانی اطلاعاتی از یک طرح یا دستور عملیاتی که در مورد وضعیت دشمن اطلاعات کاملی به دست میدهد و وظیفۀ افراد و روشهای اجرایی را تعیین میکند
روغن بادیان رومیanise oil, oil of aniseواژههای مصوب فرهنگستانروغنی که 8 تا 23 درصد آن را اسیدهای چرب تشکیل میدهند و از بذر بادیان رومی استخراج میشود
حانیشلغتنامه دهخداحانیش . (اِخ ) (مذکور در اشعیا 30:4) گمان میرود که یکی از شهرهای خالصه ٔ شاهی بوده که در جنوب تحفنیس واقع بوده . رجوع به تحفنیس شود. (قاموس کتاب مقدس ).
حنشلغتنامه دهخداحنش . [ ح َ ] (ع مص ) راندن . طرد کردن . (اقرب الموارد). || بازگردانیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || واداشتن . (اقرب الموارد). || شکار کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || خوردن حَنَش چیزی را. (منتهی الارب ). || دور کردن کسی را از جایی
انگیزلغتنامه دهخداانگیز. [ اَ ] (اِ) ریشه ٔ فعل انگیزیدن ، آنچه باعث انگیزش و تحریک باشد. محرک . انگیزه . (فرهنگ فارسی معین ) : گمان می برم که قصه ٔ دمنه انگیزحسودان باشد. (انوار سهیلی از فرهنگ فارسی معین ).آنکه می کشت مرا غمزه ٔ خونریز تو بودگرچه او کشت ولیکن ه
انگیزانیدنلغتنامه دهخداانگیزانیدن . [ اَ دَ ] (مص ) انگیختن .- برانگیزانیدن ؛ برانگیختن . رجوع به انگیختن و انگیز و برانگیختن شود.
انگیزشلغتنامه دهخداانگیزش . [ اَ زِ ] (اِمص از انگیزیدن و انگیختن ) تحریک . ترغیب . تحریض . || هیجان . (ناظم الاطباء). || بعث . نشور. قیامت . حشر. نشر. رستاخیز. (یادداشت مؤلف ) : ره دینش آنست کز هر گناه بتابی و فرمانش داری نگاه ...بدانی که انگیزش است وشمار<b