impulsesدیکشنری انگلیسی به فارسیانگیزه ها، بر انگیزش، ضربت، انگیزه ناگهانی، ضرب، انگیزه دادن به، تکان دادن، بر انگیختن
انگیزهلغتنامه دهخداانگیزه . [ اَ زَ / زِ] (اِ) سبب و باعث چیزها. (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (انجمن آرا) (آنندراج ). موجب . علت . (ناظم الاطباء).
انگیزهدیکشنری فارسی به انگلیسیcalling, cause, ground, impetus, impulse, impulsion, incentive, inducement, motivation, motive, reason, spring, spur
انگیزهلغتنامه دهخداانگیزه . [ اَ زَ / زِ] (اِ) سبب و باعث چیزها. (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (انجمن آرا) (آنندراج ). موجب . علت . (ناظم الاطباء).
انگیزهدیکشنری فارسی به انگلیسیcalling, cause, ground, impetus, impulse, impulsion, incentive, inducement, motivation, motive, reason, spring, spur