اهمال ورزیدنلغتنامه دهخدااهمال ورزیدن . [ اِ وَ دَ] (مص مرکب ) غفلت و تهاون و سستی کردن و فروگذار کردن : یکی میگفت گناه تست که از پاس آن اهمال ورزیدی . (منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلن ص 163).
اعماللغتنامه دهخدااعمال . [اَ ] (ع اِ) ج ِ عمل ، کار و خدمت . (آنندراج ). ج ِ عَمَل . (مؤید الفضلاء). ج ِ عَمَل ، بمعنی کار و خدمت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِ عَمَل ، یعنی هر کارکه از جانداری با نیت سر زند. (از اقرب الموارد). کردار. کار. خدمت . کارها. (ناظم الاطباء) <span class="h
احماللغتنامه دهخدااحمال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حَمل . بارهای شکم . بارهای درخت . || ج ِ حِمل . بارهای سر وپشت : ثقل آن احمال و حمل آن اثقال از پشت بینداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). جمله بر پشت رحال و احمال نقل کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || ج ِ حَمَل .برگان . برگان چندماهه و برگان به سال دوم درآ
احماللغتنامه دهخدااحمال . [ اِ ] (ع مص ) یاری دادن کسی را به برداشتن . (منتهی الارب ). یاری دادن در بار برنهادن . (تاج المصادر). || احمال مراءة یا ناقه ؛ فرود آمدن شیر زن یا شتر ماده بی حمل و بارداری و آبستنی .
اهماللغتنامه دهخدااهمال . [ اِ ] (ع مص ) بخود فروگذاشتن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). فروگذاشتن چیزی را بخود. (از صراح ومنتخب بنقل غیاث اللغات ) (آنندراج ). فروگذاشتن . (مؤید) (تاج المصادر بیهقی ) (تفلیسی ) (مجمل اللغة) (مصادر زوزنی ). بخود واگذاشتن یا رها کردن چیزی را و بکار نبردن
طفره داشتنفرهنگ مترادف و متضاداهمال ورزیدن، تعلل کردن، مسامحه کردن، سستی کردن، پابهپا کردن، کوتاهی کردن، خودداری کردن، بهانهآوردن
مماطله کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. درنگ کردن، تاخیر کردن، معطل کردن، دفعالوقت کردن ۲. اهمال ورزیدن، سهلانگاری کردن، مسامحه کردن
تغافل کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. غفلتورزیدن، غافل ماندن ۲. چشمپوشی کردن، سستی کردن، اهمال ورزیدن، مسامحه کردن، تسامح کردن
سستی کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اهمال کردن، اهمال ورزیدن، تعلل کردن، کوتاهی کردن، تنبلی کردن، کاهلی کردن ۲. درنگ کردن، مسامحه کردن
تعلل ورزیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. درنگ کردن، اهمال ورزیدن، مسامحه کردن، طفره رفتن، اهمال کردن ۲. بهانه آوردن، بهانهجستن، عذرتراشی کردن
اهماللغتنامه دهخدااهمال . [ اِ ] (ع مص ) بخود فروگذاشتن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). فروگذاشتن چیزی را بخود. (از صراح ومنتخب بنقل غیاث اللغات ) (آنندراج ). فروگذاشتن . (مؤید) (تاج المصادر بیهقی ) (تفلیسی ) (مجمل اللغة) (مصادر زوزنی ). بخود واگذاشتن یا رها کردن چیزی را و بکار نبردن
اهمالدیکشنری عربی به فارسیناديده گرفتن , اعتنا نکردن , عدم رعايت , سهو , بي ملا حظگي , ندانستگي , بي توجهي , غفلت , غير عمدي , عدم تعمد , فروگذاري , فروگذار کردن , اهمال , مسامحه , غفلت کردن , قصور , فراموشکاري , فرو گذاشت
ناهماللغتنامه دهخداناهمال . [ هََ ] (ص مرکب ) ناهمتا. بی مانند. بی نظیر. بی برابر. بی همسر. (از ناظم الاطباء). بی رقیب . که همال و همتائی ندارد. بی همال : ز پیوند مهراب و از مهرزال وز آن هر دو آزاده ٔ ناهمال . فردوسی .به رهام گفت این
اهماللغتنامه دهخدااهمال . [ اِ ] (ع مص ) بخود فروگذاشتن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). فروگذاشتن چیزی را بخود. (از صراح ومنتخب بنقل غیاث اللغات ) (آنندراج ). فروگذاشتن . (مؤید) (تاج المصادر بیهقی ) (تفلیسی ) (مجمل اللغة) (مصادر زوزنی ). بخود واگذاشتن یا رها کردن چیزی را و بکار نبردن
اهمالدیکشنری عربی به فارسیناديده گرفتن , اعتنا نکردن , عدم رعايت , سهو , بي ملا حظگي , ندانستگي , بي توجهي , غفلت , غير عمدي , عدم تعمد , فروگذاري , فروگذار کردن , اهمال , مسامحه , غفلت کردن , قصور , فراموشکاري , فرو گذاشت