اوزةلغتنامه دهخدااوزة. [ اِ وَزْ زَ ] (ع اِ) مؤنث اِوَزّ، مرد کوتاه ستبر و بط و غیره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به اوز شود.
اوزةدیکشنری عربی به فارسیقاز , غاز , ماده غاز , گوشت غاز , ساده لوح واحمق , سيخ زدن به شخص , به کفل کسي سقلمه زدن , مثل غاز يا گردن دراز حمله ور شدن وغدغد کردن , اتو , اتو کردن , هيس , علا مت سکوت
آویزهلغتنامه دهخداآویزه . [زَ / زِ ] (اِ) گوشوار. گوشواره . قرطه : ای از تو مرا گوش پر و دیده تهی خوش آنکه ز گوش پای در دیده نهی تو مردم دیده ای نه آویزه ٔ گوش از گوش بدیده آ که در دیده بهی . کمال ا
اوجیهلغتنامه دهخدااوجیه . [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ وِجاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وجاء شود.
مراوزةلغتنامه دهخدامراوزة. [ م َ وِ زَ ] (اِخ ) اهالی مرو. مروزی ها.ج ِ مروزی . رجوع به منتهی الارب و معجم البلدان شود.
مجاوزةلغتنامه دهخدامجاوزة. [ م ُ وَ زَ ] (ع مص ) گذشتن . (ترجمان القرآن ص 86). گذشتن از جای و پس افکندن آن را به رفتن از وی . (از منتهی الارب ). پا سپرکردن جایی و سیر کردن و گذشتن از آن . (ناظم الاطباء). گذشتن از جای . (از اقرب الموارد). || عفو کردن گناه کسی را
محاوزةلغتنامه دهخدامحاوزة. [ م ُ وَ زَ ] (ع مص ) بهم درآمیختن . (منتهی الارب ). مخالطت و مصاحبت کردن با همدیگر. (ناظم الاطباء). || پاسپر کردن . (منتهی الارب ). پاسپر کردن و پایمال نمودن . || داد و ستد نمودن و معامله کردن با یکدیگر. (ناظم الاطباء).