محاسبه از آغازab initio calculation, ab initio computationواژههای مصوب فرهنگستانمحاسبۀ شکل هندسی یک مولکول تنها با استفاده از ترکیببندی و ساختار مولکولی که از حل معادلۀ شرودینگر برای یک مولکول معین به دست میآید
مهار سینهوپاشنهmoor head and stern, fore-and-aft mooring, bow and aft mooringواژههای مصوب فرهنگستانمهار شناور، همزمان، بهوسیلۀ لنگرهای سینه و پاشنه
اشتقاق افزودۀ پاaVF leadواژههای مصوب فرهنگستانگیرانۀ تکقطبی افزودهای که الکترود مثبت آن به پای چپ متصل میشود متـ . گیرانۀ افزودۀ پا، اشتقاق پا، گیرانۀ پا
وهرهلغتنامه دهخداوهره . [ وَ رَ ] (اِخ ) وهر. نام ولایتی است اما مکان آن معلوم نیست . (از برهان ) (از آنندراج ). رجوع به وهر شود.
وهرلغتنامه دهخداوهر. [ وَ ] (اِخ ) نام ولایتی است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). وهره . ظاهراً نام ناحیتی است مذکور در شاهنامه ٔ فردوسی : چغانی و شکنی و چینی و وهراز این کینه در دل ندارند بهر. فردوسی .ز چین و ز سقلاب و از هند
وهریلغتنامه دهخداوهری . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به وهر، و آن نام ولایتی است . (برهان ) : کشانی و شکنی و وهری سپاه دگرگونه جوشن دگرگون کلاه . فردوسی .کشانی و چینی و وهری نماندکه منشور شمشیر رستم نخواند. فردو
وهرلغتنامه دهخداوهر. [ وَ ](ع مص ) در کاری دشوار انداختن کسی را که راه رهایی ندارد. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
اولغتنامه دهخدااو. (ضمیر) ضمیر غایب است نسبت به ذوی العقول چه غیر ذوی العقول را آن گویند. (برهان ). و اکثر ضمیر آن هم به ذوی العقول آمده . (آنندراج ) (هفت قلزم ). کلمه ٔ اشاره است که بشخص غایب اشاره می کند و نیز ضمیر منفصل است در صورتی که مرجع آن شخص باشد. (از ناظم الاطباء). سوم شخص مفرد غا
اولغتنامه دهخدااو. [اَ و ] (ع حرف ) حرف عطف است به معنی یا و در خبر برای شک آید یا ابهام و در انشاء برای تخییر یا اباحه و یا مطلق جمع و یا تقسیم و یا تقریب . (از ناظم الاطباء): و ارسلناه الی مائة الف او یزیدون : (قرآن /37 148</spa
داولغتنامه دهخداداو. (اِ) اصطلاحی در بازی نردست . نوبت بازی نرد و شطرنج . (برهان ) (انجمن آرا). نوبت باختن نردو قمار و بازیهای دیگر. (شرفنامه ٔ منیری ). نوبت است از بازی چنانکه گویند: داو دست اوست یعنی نوبت بازی اوست . نوبت تیر (تیر قمار)اندازی . (ناظم الاطباء). دو. (در تداول مردم قزوین ). ن
درختکاولغتنامه دهخدادرختکاو. [ دِ رَ ] (نف مرکب ) درخت کاونده . کاونده ٔ درخت . از بیخ کننده ٔ درخت . (ناظم الاطباء): مجثات ، مجثة؛ تیشه ٔ درختکاو. (منتهی الارب ).
دندان کاولغتنامه دهخدادندان کاو. [ دَ ] (اِ مرکب ) دندان آپریز. خلال .(از آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از بحر الجواهر)(از ناظم الاطباء). رجوع به خلال و دندان آپریز شود.