آبریزلغتنامه دهخداآبریز. (اِ مرکب ) دَلو. دول : دوستی زآبریز چرخ بِبَرزآنکه آن گه تهی بود گه پر. سنائی . || مبرز. متوضا. مبال : شعر تو باید به آبریز درانداخت گر بود از مشک تر نبشته به ابریز. <p cl
آبریزلغتنامه دهخداآبریز. (اِخ ) نام محلی کنار راه خاش به چاه ملک میان سامسور و چاه ملک به مسافت 192600 گز از خاش .
شمار چرخشwrithing numberواژههای مصوب فرهنگستانشمار دفعاتی که مولکول دِنای دوزنجیرهای با اَبَرپیچش به دور خود میچرخد
اَبَرپیچش مثبتpositive supercoiling, overwindingواژههای مصوب فرهنگستانپیچش مولکول دِنا همجهت با پیچش مارپیچ دوگانة دِنا
اَبَرپیچش منفیnegative supercoiling, underwindingواژههای مصوب فرهنگستانپیچش مولکول دِنا ناهمجهت با پیچش مارپیچ دوگانة دِنا