اَرنبLepus, Lep, Hareواژههای مصوب فرهنگستانصورت فلکی واقع در نیمکرۀ جنوبی آسمان و در همسایگی جنوبی صورت جبار که به شکل خرگوش تصور میشود
ارنبلغتنامه دهخداارنب . [ اَ ن َ ] (ع اِ) خرگوش . (صراح ) (غیاث ). توشقان . دوشان . خرگوش نر یا خرگوش ماده . و یا خرگوش ماده را ارنب و نر را خزز گویند. (منتهی الارب ). ج ، اَرانِب ، اَران . (منتهی الارب ). ارنب بالیونانیة لاغوس و اللطینیة لابره و العربیة خزز و البربریة بابرزست و السریانیة أر
ارنبلغتنامه دهخداارنب . [ اَ ن َ ] (ع اِ) نامی از نامهای زنان عرب . (منتهی الارب ) (شمس اللغات ) (آنندراج ).
ارنبلغتنامه دهخداارنب . [ اَ ن َ ](اِخ ) صورتی فلکی از صورجنوب و آنرا بر مثال خرگوش توهم کرده اند و کواکب آن دوازده است . (جهان دانش ). نام صورت چهارم از چهارده صورت فلکی جنوبی . (مفاتیح ). و آن در زیر پای جبار است و چهار ستاره ٔ عرش الجوزا و ستاره ٔ ارنب در همین صورت است و آنرا بفارسی خرگوش
ارنبفرهنگ فارسی عمید۱. (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ جنوبی، شامل ۱۲ ستاره.۲. (زیستشناسی) [قدیمی] = خرگوش