اسکینلغتنامه دهخدااسکین . [ اِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ده پیر، بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد، 22000 گزی شمال خرم آباد، 7000 گزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه . دامنه . سردسیر. مالاریایی . سکنه 60
اشکنلغتنامه دهخدااشکن . [ اِ ک َ ] (نف مرخم ) مخفف آن شکن است و در کلمه ٔ سنگ اشکن آمده است بمعنی سنگ شکن . رجوع به بهید و شکن شود.
اشکنلغتنامه دهخدااشکن . [ اِ ک َ ] (نف مرخم ) مخفف آن شکن است و در کلمه ٔ سنگ اشکن آمده است بمعنی سنگ شکن . رجوع به بهید و شکن شود.
بکهانلغتنامه دهخدابکهان . [ ب َ ] (اِ) بکهاین . یک نوع غله که سنگ اشکن و سنگ اشکنک نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از رشیدی ). نوعی از غله است . (آنندراج ).
سنگ اشکنلغتنامه دهخداسنگ اشکن . [ س َ اِ ک َ ] (اِ مرکب ) نام غله ای است . || نام نوعی از خرما باشد. که آنرا سنگ اشکنک خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). قطاة. (بحر الجواهر).
کاسرالحجرلغتنامه دهخداکاسرالحجر. [ س ِ رُل ْ ح َ ج َ ] (ع اِ مرکب ) اسم عربی حب القلت است که به هندی کلتهی نامند. (فهرست مخزن الادویه ). بزرالقلب . سنگ اشکن . سنگ شکن . سنگ اشکنک .