احتقردیکشنری عربی به فارسیخوار شمردن , حقير شمردن , تحقير کردن , نفرت داشتن , نفرت داشتن از , بيزار بودن , بد دانستن , منزجر بودن , بيزار کردن , سبب بيزاري شدن , استهزاء , نيشخند , تمسخر , پوزخند , پوزخند زدن , باتمسخر بيان کردن
احتقارلغتنامه دهخدااحتقار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حقر. (تاج المصادر). استحقار. خوارو خرد شمردن . خوار داشتن . || خوار شدن .
احتکارلغتنامه دهخدااحتکار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) غله اندوختن گران فروختن را بگاه گرانی . غله نگاه داشتن تا بگرانی بفروشد. (منتهی الارب ). غله به نیت گرانی جمع کردن .(غیاث ). غله داشتن امید تنگی را. (تاج المصادر). حکر. تحکر. انبار کردن . احتکار، نگاهداری طعام و خوراک است بجهت گران شدن و قحط شدن . (
اعتقارلغتنامه دهخدااعتقار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پشت ریش شدن ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ریش شدن پشت ستور از زین یا از پالان . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ریش شدن پشت ستور از باریا زین . (از اقرب الموارد). || زجر ناکردن پرنده را. (منتهی الارب ) (آنن