پرندگانAvesواژههای مصوب فرهنگستانجانوران مهرهداری که همگی ازطریق تخمگذاری زادآوری میکنند و بدنشان با پر پوشیده شده و اندامهای جلوی آنها تبدیل به بال شده است
اعلام ورودadvice of arrival, avis d'arrivée (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانبرگهای که در آن به گیرنده اطلاع داده میشود که مرسولۀ پُستی به واحد پُستی رسیده است
اعلام وصول 1advice of receipt, avis de réception (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که در آن فرستنده میتواند، با پرداخت هزینۀ اضافی، تأییدیۀ تحویل مرسوله به گیرنده را دریافت کند
خطاپوشلغتنامه دهخداخطاپوش . [ خ َ ] (نف مرکب ) شفیق . رحیم . || کسی که از گناه و جرم اغماض می کند. (ناظم الاطباء). جرم پوش . (یادداشت بخط مؤلف ). پوشنده ٔ خطا. (آنندراج ) : گر رحمت حق هست عطاباش و خطاپوش تو رحمت حق بر همه آفاق عطائی . خاقان
دیباپوشلغتنامه دهخدادیباپوش . (نف مرکب ) که دیبا پوشد. آنکه دیبا بر تن کند : سرایهاش همه پر ز سرو دیباپوش وثاقهاش همه پر ز شیر دندان خای . فرخی .دشت دیباپوش گردد ز اعتدال روزگارز آن همی بر عدل ایزد وعده ٔ دیبا کند.<p class="au
قباپوشلغتنامه دهخداقباپوش . [ ق َ ] (نف مرکب ) پوشنده ٔ قبا : غلام قامت آن لعبت قباپوشم که از محبت رویش هزار جامه قباست . سعدی (بدایع).من ماه ندیده ام کله دارمن سرو ندیده ام قباپوش . سعدی .نگاری چابک
فراپوشلغتنامه دهخدافراپوش . [ ف َ ] (اِمص مرکب ) بیهوشی . (آنندراج ) (انجمن آرا). حماقت و گولی و ابلهی و نادانی . (ناظم الاطباء).
پاپوشلغتنامه دهخداپاپوش . (نف مرکب ، اِ مرکب ) کفش . پای افزار. پاافزار. پوزار. پااوزار. نعل . حِذاء : به اقتضای زمان کار خویشتن بگذارکه سعی بیهده پاپوش میدرد، «مثل است ». سلیم .- پاپوش برای شیطان دوختن ؛ سخ