اژهانلغتنامه دهخدااژهان . [ اَ ] (ص ) مردم کاهل و باطل و مهمل و بیکار. (برهان ). جمند. (جهانگیری ). اژکهن . اژکهان .
چاهانلغتنامه دهخداچاهان . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 132 هزارگزی جنوب کهنوج بر سر راه مالرو سیربک به چغین واقع شده . کوهستانی و گرمسیر است و 40 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
چاهانلغتنامه دهخداچاهان . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیربک بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 90 هزارگزی جنوب میناب و 3 هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب واقع شده و 30 تن سکنه دارد. (از فر
چاهانلغتنامه دهخداچاهان . (اِخ ) دهی است از دهستان بنت بخش نیکشهر شهرستان چاه بهار که در 48 هزارگزی جنوب باختری نیکشهر، کنار راه مالرو بنت به چاه بهار واقع شده . کوهستانی ، گرمسیر و مالاریائی است و 250 تن سکنه بلوچ سنی دارد. آ
چاهانلغتنامه دهخداچاهان . (اِخ ) دهی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 180 هزارگزی جنوب خاوری کهنوج بر سر راه مالرو گابریک به رمشک واقع شده .کوهستانی و گرمسیر است و 50 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش برنج ، ت
گیاهانلغتنامه دهخداگیاهان . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت . واقع در 36هزارگزی جنوب خاور کهنوج و 4هزارگزی شمال راه مالرو رمشک به کهنوج . محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن <span class="hl" di
اژهنلغتنامه دهخدااژهن . [ اَ هََ ] (ص ) مردم بیکار و مهمل و باطل . (اوبهی ) (برهان ). اژهان . (برهان ). اژگهان . (شعوری ). اژکهن . جمند. (جهانگیری ).
اژکهانلغتنامه دهخدااژکهان . [ اَ ک َ ] (ص ) مردم کاهل وباطل و مهمل و بیکار. اژکان . (برهان ). اژهن . (اوبهی ). اژهان . و این کلمه تصحیف وژکهان است : اشو گفت آنکه می بینی روانش بدی اندر جهان کار اژکهانش .زراتشت بهرام .