لغتنامه دهخدا
اکتناع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فراهم آمدن قوم . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). باهم آمدن و حاضر آمدن . (از المصادرزوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). || درآمدن و نزدیک رسیدن شب . || میل کردن . || مهربانی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || د